باسمه تعالی: سلام علیکم: ای عزیز! مگر ما برای سرمایهداران در مقابل نظام استکباری میایستیم؟ قصهی ما قصهی اسلام و انقلاب است و معاملهای که در راستای سربازی برای اسلام و انقلاب با خدا به میان آوردهایم. بگذار خدا و پیامبر برای ما باشند و پولها و شترها برای ابوسفیانها. حتماً در جریان این قضیه هستی که در یکى از جنگهاى بزرگ عصر پیامبر اسلام (ص) که در سال هشتم هجرت، به دنبال فتح مکه، واقع شد، جنگ حنین بود، که در سرزمین حنین (بین مکه و طائف) رخ داد، مسلمانان به رهبرى پیامبر (ص) پیروز شدند و غنائم بسیار، به دست مسلمانان افتاد، پیامبر (ص) در سرزمین جعرانه (محلى بین مکه و مدینه) به تقسیم آن غنائم پرداختند آن حضرت براى جذب قلوب تازه مسلمانان (مانند ابوسفیان و امثال او) غنائم بسیار به آنها داد، تا آنجا که بعضى اعتراض کردند.
یکى از اصحاب، عرض کرد: اى رسول خدا! به عیینه و اقرع، غنائم جنگى زیادى عطا کردى، ولى به جعیل بن سراقه چندان ندادید؟
رسول خدا در پاسخ فرمود: سوگند به خدائى که جانم در دست قدرت او است، اگر زمین پر از افرادى مانند عیینه و اقرع، باشد من جعیل را از همه آنها بهتر و محبوبتر مى دانم، ولى دادن غنائم جنگى به افرادى مانند عیینه و اقرع، براى جذب دلهاى آنها به سوى اسلام است، ولى جعیل را به اسلام خودش نگریستم و بر این اساس با او رفتار کردم.
***
رسول خدا (ص) در ماجراى جنگ حنین، با دادن غنائم جنگى، قلوب رؤساى عرب از قریش و سایر قبایل مضر، مانند ابوسفیان و عیینه بن حصین فزارى و امثال آنها را جذب کرد.
انصار مسلمانان مدینه (از این جریان)، خشمگین شدند، و نزد (رئیس خود) سعد بن عباده رفتند، سعد آنها را (در سرزمین جعرانه) به حضور پیامبر (ص) آورد، آنگاه، سعد عرض کرد: اى رسول خدا! آیا به من اجازه سخن مى دهى؟!
پیامبر: آری.
سعد: اگر این کار (تقسیم غنائم به تازه مسلمانان قوم خود) را که انجام دادى، به دستور خدا بود، به آن راضى هستیم، وگرنه ما رضایت ندهیم.
پیامبر: اى گروه انصار! آیا همه شما با گفتار آقا و بزرگتان سعد موافق هستید؟
انصار: آقا و بزرگ ما، خدا و رسولش مى باشد دوبار این سؤال و پاسخ تکرار شد، ولى در بار سوم، انصار گفتند: ما با رأى سعد بن عباده موافق هستیم./ به نقل از اصول کافی
***
در جنگ با قبیله ثقیف و هوازان، غنایم زیادی نصیب پیامبر و مسلمانان شد. آن حضرت از خمس این غنایم به اشراف و بزرگان مكه بخشش كرد. طبری می نویسد: «پیامبر به كسانی از اشراف مكه كه می خواست دلهای آنها را جلب كند، عطا داد و آنها به «مؤلفة قلوبهم» مشهور شدند که عبارت اند از: ابوسفیان بن حرب و پسرش معاویه، حكیم بن حزام، نضر بن حارث، علاء بن حارثه، حارث بن هشام، صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو، خویطب بن عبدالعزی، عیینة بن حصن، اقرع بن حابس و مالك بن عوف كه هر كدام صد شتر گرفتند.»(1)
آمار غنایم درجنگ حنین
«در جنگ حنین و برخورد با قبیله ثقیف، غنایم زیادی نصیب مسلمانان شد. 6 هزار اسیر، 24 هزار شتر، 40 هزار گوسفند و بز و چهل هزار اوقیه نقره ... . آن حضرت این اموال را بین مسلمانان تقسیم كرد. ابتدا اموالی را به كسانی پرداخت كه می خواست دلهای آنان را با پرداخت مال به دست آورد. ابوسفیان بن حرب 40 اوقیه نقره و صد شتر، یزید بن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان نیز همین مقدار، حكیم بن حزام 200 شتر و نضر بن حارث و اسید بن جاریه 100 شتر، حارث بن هشام، صفوان بن امیه، قیس بن عدی، سهیل بن عمرو... 50 شتر و عباس بن مرداس 100 شتر.»(2)
اعتراض انصار
بخشش های حضرت رسول (ص) به اشراف قریش برای جلب دلهای آنها به اسلام، باعث حرف و حدیث هایی، میان انصار شد. آنها وقتی دیدند، پیامبر (ص) از غنایم به مردم قریش پرداخت كرد، اعتراض کردند. (3)
حضرت پس از آگاهی از ناراحتی انصار، آنان را دعوت و برایشان سخنرانی کرد و فرمود: «ای گروه انصار! به سبب اندك چیزی از دنیا آزرده دل شده اید كه قلوب افرادی را با آن الفت دادم تا مسلمان شوند و شما را به اسلامتان سپرده ام؟ مگر راضی نیستید كه مردم، گوسفند و شتر ببرند و شما پیغمبر را پیش خود ببرید؟ به خدایی كه جان محمد به فرمان اوست، اگر هجرت نبود، من یكی از انصار بودم... .»(4) انصار كه از سخنان خویش پشیمان شده بودند، گفتند: «ای رسول خدا (ص) ما بسیار خشنودیم كه شما همراه ما و بهره ما باشید.» پیامبر(ص) فرمود: «خدایا! انصار و فرزندان انصار و فرزندان فرزندان ایشان را رحمت فرمای.» (5) یعقوبی می نویسد: «پیامبر در جواب اعتراض انصار فرمود: «من به گروهی بخشش كردم تا دلشان را به دست آورم و شما را به اسلامتان وا می گذارم.»(6)
ابن هشام می نویسد: «مردی به خاتم انبیا (ص) اعتراض كرد كه به عیینة بن حصن و اقرع بن حابس، هر یك صد شتر دادی؛ ولی به جعیل بن سراقه كه یكی از بزرگان قبیله غفار است هیچ ندادی؟ حضرت فرمود: «سوگند به آنکه جان محمد به دست اوست ... من این كار را كردم برای آنكه دلشان را به دست آورم تا اسلام آورند؛ اما جعیل بن سراقه را به همان اسلامی كه دارد واگذار كردم.» (7)
پاورقی
1. تاریخ طبري، ج3، ص 1214 و 1215.
2. طبقات الكبري، ترجمه محمود مهدوي دامغانيج2، ص 147 – 150.
3.طبقات الكبري، ج 2، ص 151.
4.سيرة النبويه، ابن هشام،ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 2، ص 318 و طبري، ج3، ص 1217.
5. طبقات الكبري، ص151.
6.تاریخ يعقوبي، ج 1، ص 425.
7. سیرة النبویه، ج 2، ص 315 و 316.
امیدوارم که از این قصه ما بتوانیم راهِ درستی را انتخاب کنیم که شترها برای آنها باشد و پیامبر برای ما! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هرچه هست اگر کسی با جدیّت با تفسیر قیّم «المیزان» مرتبط شود متوجه میگردد حضرت علامه«رضواناللّهتعالیعلیه» با مرارتهای خود به چه توفیق بزرگی دست یافتهاند 2و 3- آری! همینطور است در آن حدّ که خداوند در خطاب به رسول خود میفرماید: «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44)/نحل) بدینمعنا که رسول خدا مأمورند تا قرآن را برای مردم تبیین نمایند. مردم حقیقتاً چنانچه نسیم تفسیریِ قرآن را بشنوند، به قلب قرآنی نایل میگردند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است ولی نباید در آن متوقف شد. اگر جلو برویم معنای اعتباریبودنِ ماهیات با ظرائف بیشتری برای ما روشن میشود. ولی در هر حال در ابتدای امر تعبیر «ماهیات، ظهور وجوداند» تعبیر خوبی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرطور در نظر بگیریم در هرحال راوی حدیث به آن معنایی که در روایت هست کسی باید باشد که معارف لازم را در فهم حدیث داشته باشد، حتی اگر صرفاً نظر به روایات فقهی هم دارد معرفت نسبتاً لازم را در اصول دین دارا است هرچند لازم نباشد در موضوعات دیگر مثل توحید و معاد، متخصص باشد. و فقیهی که باید در امور سیاسی هدایت جامعه را به عهده بگیرد، علاوه بر مقدمات لازم که در تفقّه در روایات باید داشته باشد اطلاعات لازم از تاریخ و مسائل جاری در جامعه را نیز نیاز دارد و این غیر از آن است اگر کسی آگاهی سیاسی از جامعه و تاریخ را داشته باشد بدون زیربنای فقهی بتواند موضعگیری صحیحی را ارائه دهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با همهی این حرفها حسّ ما، ما را متوجه گرمای آتش و رطوبت آب میکند و اگر به گزارش حسّ اعتماد نکنیم در آتش میسوزیم در همین رابطه عقل ما، ما را متوجه وجود حقایق میکند که اگر به آن اعتماد نکنیم خودمان را از اُنس با حقایق محروم میگردانیم. آیا فکر نمیکنید این مباحث چیزی به دانش ما نمیافزاید و ما را مشغول اموری میکند که به هیچکاری نمیآید؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: میتوان گفت هگل بنا به سوابق علمی و آشنایی که با اسلام دارد بحث سریان روح در تاریخ را تحت تأثیر همین بحث مشیت الهی میگوید، ولی در نگاه هگلی کاملاً موضوع با آن چه در روایات ما هست فرق میکند زیرا او معتقد است آن روح همواره به کمال میرسد و کمال آن روح در انقلاب فرانسه ظهور کرد، در حالیکه در آموزههای دینی «مشیت الهی» مناسب طلب جامعه و امتها ظهور میکند و اینطور نیست که یک مشیت ثابت باشد و منقطع از حضرت حق همواره در مسیر کمال خود قرار داشته باشد. موفق باشید