با عرض سلام: استاد در خصوص عشق های یه طرفه آیا استفاده از دعا و دعا نویس برای ایجاد عشق و حلمشکلات ازدواج در طرف دیگر درست است یا کار را بسپاریم به خدا؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید این موارد، بیشتر با نوعی توهّم همراه است و باید خود را از آن آزاد نمود. بد نیست در این مورد به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام استاد: ناظر به سوال ۳۶۵۳۹«حرف های خانمان ساز» پرسش و پاسخی که نه سوال بود و نه جواب نحوه ای حاضر بودن بود چیزی یا راهی که امروز نداریمش که آدم ها بیش از اینکه از هم سوال داشته باشند در محضر یکدیگر باشند و به ملاقات همدیگر بروند طلبی که خود استاد طاهرزاده هم همیشه داشته و به نحوی طلب پس فردایی میداندش این موقعیت، موقع و مقامی ست که در آن در پی درست و غلط چیزها نیستیم بلکه همه اش ملاقات و دیدن است و نسبت برقرار کردن پرسنده ای که در تخاطب با استاد می گوید «هیچگاه از بحثهایتان سر در نمیآوردم» و «صدرا نخوانده ام» چطور در بحثی که استاد با نگاه به صدرا سخن می گوید پرسنده ی سوال خود میگوید نمی فهمم ولی در سوالش میگوید «صدایتان بلندتر و ممتدتر از صدای دیگران در وجودم میپیچید!...و....گمان کنم بشود با این زبان درباره ی همه چیز و همه کس سخن گفت!..» و باز میگوید «در بین حرف هایتان زیر گریه زدم» آیا این چه زبان یا چه عالمی ست که او را به گریه در آورده و می گوید با این زبان می شود با همه سخن گفت بد نیست از خود بپرسیم عالمی که استاد ما را با صدرا و هایدگر و انقلاب اسلامی به آن دعوت می کند چه عالمی ست آیا عالمی ست که باید در پی درست و غلط های سخن رفت یا بیرون از این حرف ها در انتظار زبان دیگری باشیم؟ و به قول حافظ: عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی و به قول استاد در متن پاسخشان «ای کاش آنهایی که باید میشنیدند به جای گفتن و باز گفتن، کمی هم میشنیدند.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: گویا او مرا با خودم روبهرو کرد وقتی نمیفهمیدم صدرا چه میگوید، ولی اشک میریختم که گویا او جادهای مقابلم گشوده که نمیتوانم بروم و پای رفتن در آن را کافی نمییافتم. قصه مواجهه با چیزی است فراسوی نیک و بد، چه رسد به درست و غلط بودن. آری! عالَمی است که بناست در آن عالم افقی را در نسبت با خودمان برای خودمان بگشاید، در سکوت و عدم سؤال. نمیدانم در این مورد میتوان از «وقت» که در روایات داریم سخن گفت؟ خوب است که به دو نمونه از آن روایات ذیلاً نظر شود:
حضرت اميرالمؤمنين«علیه السلام» ميفرمايند: «إنَّ ماضِيَ يَوْمِكَ مُنْتَقِلٌ وَ باقِيَهُ مُتَّهَمٌ فَاغْتَنِم وَقْتَك بِالْعَمَل» آنچه از روزِ تو گذشته که ديگر نيست، و آنچه هم که باقي است و نيامده است که قابل اعتماد نيست، پس «وقت» خود را جهت عمل غنيمت شمار. چنانچه ملاحظه ميفرماييد حضرت ميخواهند ما را از گذشتهاي که رفته است و ديگر نيست و آيندهاي که نيامده و معلوم نيست بيايد، آزاد کنند و در اين شرايط است که از نيستي به هستي سير کردهايم و در مقام جمع خواطر قرار ميگيريم و به اصطلاح در «حضور» ميرويم، در اين حالت با حضور حق روبهرو ميشويم و از علم به عين ميآييم. «وقت» عبارت است از حالتي که سالک از ماضي و مستقبل آزاد شده و آمادة ورود واردات قلبي بر سرّ ضمير خود است. اول بايد خود را از گذشته و آينده آزاد کنيم تا «صاحب وقت» شويم و در اين حالت از نيستي به هستي وارد ميشويم. حضرت اميرالمؤمنين«علیهالسلام» ميفرمايند: «أَلا إِنَّ الْأَيَّامَ ثَلَاثَةٌ يَوْمٌ مَضَى لا تَرْجُوهُ وَ يَوْمٌ بَقِيَ لا بُدَّ مِنْهُ وَ يَوْمٌ يَأْتِي لا تَأْمَنُهُ فَالْأَمْسِ مَوْعِظَةٌ وَ الْيَوْمَ غَنِيمَةٌ وَ غَداً لا تَدْرِي مَنْ أَهْلُهُ... وَ الْيَوْمَ أَمِينٌ مُؤَد...»، کلّ روزگار سه روز بيشتر نيست، روزي که گذشت و اميدي به بازگشت آن نداريم، و روزي که مانده و اکنون در آنيم، و روزي که ميآيد و اطمينان به آمدن آن نيست، ديروز پند است و امروز غنيمت، و از فردا خبر نداري که از آن کيست ... امروز امانتداري است که هرچه به او بسپاري به تو باز خواهد گرداند. موفق باشید
سلام محضر استاد گرامی: چرا نمیشود گفت عالم مثال نیز که جسم تعلیمی در آن نیز هست ماده دارد تا بسیاری از مسائل نیز حل شود. واقعا نیز این مسئله تنافی با مسائل مربوط به تجرد متناسب با عالم مثال ندارد و قابل حل تر است بگوییم عالم مثال نیز ماده دارد اما ماده ای متناسب با عالم مثال حتی شاید در مجردات نیز که محسوس نیستند نه به چشم بدن مادی نه مثالی لکن ماده متناسب با خود را دارند و حرکت و مسائل دیگر نیز در آنجا توجیه شود واقعا هیچ کدام از دلایل رد ماده داشتن در غیر عالم ماده برایم مقبول نمی افتد. شاید آقای استاد فیاضی نیز قائل به همین دیدگاه باشند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم صورتهای مثالی از جنس علماند و در جان انسان ظهور میکند دیگر، مادهداشتن معنا ندارد که دوگانگی صورت و ماده پیش آید. موفق باشید
با سلام استاد گرامی: در رابطه با انسان کامل آیا این مرتبه برای تمام انسان ها ممکن است؟ یا شخص برگزیده یا مشخص شده ای از میان انسان ها مدنظر است؟ سوال دوم آیا انسان کامل معصوم هستند؟ (به معنایی که هیچ عصری بدون امام عصر نیست). فرضا برخی عمر خیام را امام عصر خود می دانستند یا دیگرانی در گذشته که به این صفت در برخی نهله های فکری منسوب شده اند. به نظر اعتقاد این جریان فکری به وجود امام عصر در هر دوره است. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در اینکه خداوند در هر عصری نمادی از انسانیت را که همان انسان کامل است، در صحنه دارد؛ حرفی در آن نیست. زیرا انسانها برای حضور در عالی ترین میدان، نیاز به حجّت دارند و در این مورد عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در قسمت «آیه تطهیر» شده است که میتوانید به آن کتاب که روی سایت هست، رجوع فرمایید. ۲. مسلّماً انسان کامل معصوم است از آن جهت که نماد عالیترین مقام انسانی است وگرنه ما در مسیری که باید به سوی کمال انسانی داشته باشیم، ناقص میمانیم و این برای حضور ابدی ما بسی آزاردهند است. موفق باشید
سلام استاد: این روز ها دارم دنبال یه حرفی یا سخنی میگردم تا دلم حال بیاد. بالاخره اون حس و حال اربعین ازم گرفته شده دیگه باید بگردم دنبال حال و شوری که بتونم بگم که منم هستم، ولی انگار حق نورانیت خودش رو از من دریغ کرده. به خدا من هم نمی دونم این چه مسخره بازی هست که حالا که با خودم گفتم باید پای کار انقلاب اسلامی وایسیم دارم سر خودم و بقیه در میارم. چرا نمیشه حتی آدم بود؟ سرباز امام بودن پیش کشم باشه. من میدونم شماهم کاری از دستتون بر نمیاد ولی بالاخره باید با یکی حرف هام رو بزنم که، حتی اونم پیدا نمیشه. دیگه نمیشه حتی توی خونه موند. برای همین بابت این سوال ها معذرت میخوام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میفرمایید نه از بنده کاری بر میآید و نه از دیگری!! مگر اینکه خود هرکس با حضور در تاریخی قرار گیرد که از یک طرف دامِ نیستانگاری و پوچی او را تهدید میکند و از طرف دیگر افق حضور در تاریخ انقلاب اسلامی مقابل او گشوده شده است. در مورد بحث نیستانگاری خوب است سری به ۴ جلسهای که در این مورد عرایضی شد، بزنید https://eitaa.com/matalebevijeh/13805. و نیز سری به سؤال و جواب شماره 36340 بزنید خوب است. موفق باشید
سلام: ۱. استاد از جهت نظری از نوجوانی کتابای مختلف میخوندم آثار علامه حسن زاده و آقای صمدی و کتب خودتان اما از جهت عملی ضعیفم. به شدت همین آزارم میده، از یک طرف میگم این همه خوندی فهمیدی ولی اسیر الفاظی. میخوام ترک کنم اما نمیدونم کی به یک تعادلی میرسم؟ ۲. استاد برای درمان بداخلاقی و عصبانیت چه کار کنیم؟ به خصوص در برخورد با خانواده؟ رفتار عملی بگویید لطفا تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ما معارف توحیدی خود را در عبادات شرعی به صورت بالفعل میتوانیم حاضر کنیم و از این جهت باید دستورات دین را وارد زندگی خود کرد تا نور توحیدی آنها را تجربه نماییم. ۲. پیشنهاد میشود به کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» رجوع فرمایید. شرح آن کتاب روی سایت هست. https://lobolmizan.ir/sound/660?mark=%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%AF موفق باشید
با سلام و احترام فهم بیشتر، جمله: افق بزرگ دیانتی که امام خمینی (ره) متذکر آن شده اند، و باید بشر جدید با آن روبرو شوند. از چه طریق امکانپذیر است؟ باتشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی تحت عنوان «دیانتی که میتواند جوابگوی امروزمان باشد» https://eitaa.com/matalebevijeh/13690 و «انقلاب اسلامی و فهم امام خمینی از انسان و جهان مدرن» https://eitaa.com/matalebevijeh/10680 شده است امید است بتوانید تا حدّی نسبت به آنچه در طلب آن هستید آگاهی بیابید. موفق باشید
با سلام و احترام خدمت استاد: در فایل صوتی «قدس افق حیات مسلمین» از نوع نگاهی صحبت شد که خیلی کلیدی بود. برای بنده هنوز به طور کامل این نوع نگاه درک نشد. بنده اینگونه متوجه شدم که انسان در واقع فقط یک کار دارد در این نظام هستی و در دنیا اون هم اینه که فقط حاضر باشد در اکنون خودش و وظایفش رو هم انجام بده، و خیلی متکی به برنامه ریزی فانتزی نداشته باشه، که خودش وقتش که بشه بدست انسان انجام میشه. انگار یجوری آدم در حضور خودش رو سپرده به پروردگارش (توکل و تسلیم) و اینه که آدم از بی ارادگی خلاص میشه و تصمیماتش از منطقه بودن و حضور میاد نه از ذهن و منیت خودش! نمیدونم درست فهمیدم یا نه. خیلی دوست دارم این نوع نگاه را بطور کامل درک و دریافت کنم. ممنونم اگر کمکم کنید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. خوب است چنانچه فرصت داشته باشید آن مباحث را با نگاه جناب آقای نجاتبخش در کانال »سیمای هنر و اندیشه/ سُها» https://eitaa.com/soha_sima دنبال بفرمایید. موفق باشید
سلام استاد وقت تون بخیر: در مورد اتباع افغانستانی میخواستم بپرسم که تو محله ما زیاد شدن و از بس خونه هاشونو بهشون دادن ما بیشتر افغانی می بینیم تا ایرانی و حتی مدرسه دولتی ما پر شده از بچه های افغانستانی. مردم محله خسته شدن و حتی دارن امضا جمع مبکنن که کسی دیگه خونه شو به اونا نده می خواستم بدونم نظرشما در مورد این قضیه چیه و برخورد ما با این قضیه چی باشه و آیا خطری از جانب این اتباع افغانستانی کشورو تهدید نمیکنه چون خیلی از شغلها هم می بینیم دست این اتباع افتاده. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره ملت محترم افغانستان ملتی هستند که بدون دلیل مورد ظلم قرار گرفتهاند، در حالیکه مردمی نجیب، با هوش و متدیّن و با پشتکار میباشند و ابداً نباید نسبت به آنها احساس دوگانگی داشته باشیم و در همین راستا رهبر معظم انقلاب دستور دادند در نظام آموزشیِ کشور پذیرفته شوند. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: ببخشید برای اینکه برزخ متصل و منفصل را بهتر درک کنیم چه کتابی معرفی میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» إن شاءالله میتواند افقگشایی کند و یا جزوات «تاریخ فلسفه و کلام اسلامی» که روی سایت هست. موفق باشید
با سلام و عرض ادب خدمت شما رأس هرم و پاسخگويى. يكى از شباهتهاى نظام «شاهنشاهى مدرن» و «حكومت اسلامى مبتنى بر ولايت فقيه»، معصوم ماندن «فرد در رأس قدرت» است. در كشورهايى كه چنين ساختارى دارند، هميشه يا غالباً، انگشت اتهام يا ناكارآمدى، به سمتِ زيرمجموعههاى رأس هرم، نشانه مىرود؛ نه خود رأس هرم. هر اتفاق يا كاستى باشد، سرانجام به رأس هرم، ربطى ندارد؛ و بايد يا زيرمجموعهها عوض شوند، يا همانها پاسخگو باشند. مثلاً، در كشور خودمان، هدايت كشور در همه ابعاد (و نه فقط مسائل دينى) به دست «رهبر» ايران تعريف شده است؛ و سه قوه و بسيارى نهادها و سازمانها، زير نظر و كنترلِ مستقيم و غيرمستقيم رهبر قرار دارند؛ ولى مثلاً، اگر در صدا و سيما و يا قوه قضاييه، خطاى مهمى صورت گيرد، يا عملكردشان مطلوب نباشد، هيچگاه رهبرى نظام (به عنوان رأس هرم كشور)، مسؤوليت خطاهاى آنها را به گردن نمىگيرند؛ و اين يعنى، «معصوم ماندن» در رأس هرم. اين در حالى است كه، در بسيارى كشورهای دمكراتيك، اگر كارمندِ جزيى، خطاى مهمى انجام دهد، غالباً وزير يا نخستوزير، به راحتى استعفا يا حداقل، عذر خواهى مىكنند. سؤال اگر پادشاه و يا ولى فقيه، كه در رأس هرم كشورها هستند، «كارهاى» نيستند؛ پس اساساً چرا باشند؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: جایگاه رهبر انقلاب، جهتدادن به سیاستهای کلّی نظام است. ولی هر قوهای مسئول خاص خود را دارد و نسبت به وظایفش البته باید جوابگو باشد. موفق باشید
سلام: سابق به مباحث عرفانی علاقه مند بودم ولی اخیرا به هیچ کتابی میل و رغبت ندارم و گرفتار پوچی شدیدی شدم. برای ظلمات آخرالزمان نظرتان آن بود که ابعاد عمیق دین باید به صحنه بیاید ولی اگر چه بنده نمی توانم ادعا کنم عمیقا با دین آشنا هستم ولی آشنایی ای که با عرفان دارم درین قبض اخیر راهگشا نیست، یکی دو خط که می خوانم نفسم پس می زند. نمی دانم با این حال روز اگر نیاز به مطالعه ی دقیق در ابعاد عمیق دین باشد چگونه این مهم را انجام دهم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این احوالات منحصر به جنابعالی نیست. عرایضی در جلسه شنبه گذشته در این رابطه شد که خوب است به آن بحث رجوع شود. در ضمن اگر نگاهی به جواب سؤال شماره 35602 و به شرح غزل ۱۲۶ بفرمایید خوب است. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز: مرا در فضای مرسوم علوم انسانیِ این فرهنگ، سخن گفتن دشوار است؛ زیرا منِ نوعی آنچنان بدون آنکه دیدگاهی از پیش تعیینشده داشته باشم، به دنبال حقیقت هستم که در هیچ سنتی آرام و قرار ندارم. چونان کودکی بدون ترس از چرایی مسائل سوال می پرسم، بدون آنکه وابستگی های دیگر برایم اهمیت داشته باشد. در فضای علوم انسانی و نخبگانی ما، هر کس حقیقت مطلقی را پذیرفته و این پذیرش واسطه ای شده است میان او و طالب حقیقی علم بودن؛ بنابراین به نحوی می شود که نگاهش به علوم انسانی هیچ تفاوتی با نگاه یک مهندس عملگرا به طبیعت ندارد؛ اکنون که دانشجو هستم و در یکی از بهترین دانشگاه های این کشور درس میخوانم، هیچکس را نیافتم که رابطه ای بی واسطه با علم برقرار کند، چه آنکه دنبال علم هستند برای هدفی دیگر و مشخص، بدین معنا پرسشی حقیقی هم ندارند، که آن پرسش، روح و روانشان را ویران کرده باشد، و این چنین پرسشی آنها را سرگردان وادی علم و حقیقت کند؛ زیرا از قبل به پرسش ها پاسخ گفته اند. «در علوم انسانی، به مفاهیمی چون خداوند، ایمان، عشق و... می اندیشند؛ اما به راستی چرا نمیگویند خداوند را میخواهند، ایمان را می خواهند، و عشق را... و چرا چون من که از همهی این حرف های این چنین مرده بیزار است، و هیچ یک از آنها را در وجودش به طور کامل احساس نمیکند، نگران و پریشان نیستند و لااقل نمیتوانند سکوت کنند؟» هر چند که از قبل در وادی هدف های پیشینی شان، برای ورود به این عرصه به این سوالها پاسخ داده اند، اما طالب حقیقت بودنشان از سر آن است که دستشان برای مواجهه با سنت ها و فرهنگ های دیگر، خالی نباشد؛ سنت ها و فرهنگ ها نمایندگان حقیقت بر روی زمین اند که به ما انسان ها به ارث رسیده اند، من نیز این مفاهیم را قبول دارم، اما چه می شود که این همه که باید ما را به حقیقت برساند، پیش از هر چیز ما را از انسانیت دور می کند، بهتر از من فردریش هولدرلین در کتاب گوشه نشین یونان می گوید: «حرفی است تند، اما با این حال می گویمش، چرا که حقیقت دارد: ملتی از هم پاشیده تر از ملت آلمان به تصور من درنمی آید. تو پیشه ور می بینی، ولی انسان نه، اندیشمند، اما انسان نه، آقا و بنده می بینی. و پیر و جوان هم، اما انسان هیچ- آیا این همه شباهتی به آن میدان جنگ ندارد که در آن دست و پا و همه ی اندام ها تکهتکه از هم جدا افتاده اند و در همان حال خونِ ریختهی جان در خاک فرو میرود؟ خواهی گفت در این جا هرکس سرش به کار خودش بند است. من هم همین را میگویم. ولی کار را که باید با دل و جان انجام داد. و لازم نیست هر نیرویی را در وجودمان خفه کنیم حالا اگر که این نیرو، قضا را، با عنوان و مقام شریف ما هماهنگی نداشت. هیچ لازم نیست. هیچ لازم نیست با این ترس حقیرانه، از سر ریایی خردهبین، فقط همانی باشیم که عنوان ماست. بلکه جا دارد سختگیرانه و عاشقانه آن چیزی باشیم که هستیم، به این شکل در کار و کنش ما روحی خواهد بود. و اگر که به راه پیشه و رشتهای رانده شدهایم که دم و بازدم را از روحمان میگیرد، چنین پیشه ای را بیکمترین اعتنا دور بیندازیم و شخم زدن یاد بگیریم! ولی آلمانی های تو خوشتر دارند به آن ضروریترین کار بسنده کنند، برای همین هم در کارهاشان سرهمبندیِ بسیار زیاد می بینی و به جایش کار بیغش و به راستی شوقانگیز کم. طبیعی است، میشد این ضعف ها را نادیده گرفت اگر که این آدمها بیهیچ چاره و تدبیری در قبال هر آنچه زندگی زیباست، بیاحساس نبودند و نفرین ناطبیعتِ متروکِ خدا همهجا بر سر چنین ملتی سنگینی نمیکرد.» این چنین است که در فضای علوم انسانی ما که بی شباهت به پادگانی نطامی نیست، هیچ آفرینشی عرصه ی وجود ندارد، و غالبا به تکرار اندیشه های دیگران می پردازند، به نظرم یکی از دلایل اینچنین نگاهی بر میگردد به جایی که مفهوم تاریخ در فلسفه اوج گرفت، هرچند به لحاظ نظری بسیار با این مفهوم در فلسفه همراهم، اما گمان میکنم، تفسیری که از آن در جامعه ما وجود دارد، یا آنکه اشتباه است و یا آنکه بی تاریخ. زیرا با همه ی واسطه ی تاریخی همه ی این افرادی که تا کنون به نقد آنها پرداختم این چنین است که تاریخ به شکلی افراطی مقدم بر خود قرار داده اند و این چنین مطیع مفاهیم هستی شناسی شدن، نتیجه ای جز دوری از انسانیت و آفرینش ندارد. «من در مواجهه با جامعه ی نخبگانی، چونان نیازمندی که دست طلب دراز می کند اما امیدی به یاری ندارد، فریاد کمک سر می دهم: ای اندیشمندان مسلمان و ای پدران معنوی من! به داد من برسید و مرا یاری دهید، اما همهنگام نگذارید که این فرزند، خود را فریب دهد! من مرد میدانی در علوم انسانی ندیده بودم که اگر دکارت خواند و حرف او را تصدیق کرد و گواه داد که گویی حق با اوست، چونان کودکی سر به هوا فارغ از دیگر تعلقات پا در میدان بگذارد و خود هم به مانند دکارت به همه چیز شک کند... چه باک، اگر دکارت با این کار در آن فرهنگ به آن نتایج رسید، و تو با این فرهنگ (که اگر قدرتمند باشد دوام خواهد آورد، و با این کار از پای در نخواهد آمد) طلوعی دوباره خواهی کرد، طلوعی با شکوه تر.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب از حقیقت گمشده گفتی!! زیرا به نام حقیقت، به دنبال چیزی میباشند که خود ساختهاند و از دیروزشان معلوم بود که فردایشان فردایِ سرگردانی است. و این فریادی است که سخت بدان محتاجیم. سالها پیش از آنگاهی عرض شد که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود. گمان کردند سخنِ نابهنگام گفته شده. امروز نیز عرض میشود که باید از رازِ نیستانگاریِ این دوران سخن گفته شود، هرچند گویا گمان میکنند سخنی است زودهنگام. به خوبی متوجه شدهاید باید در آینه سنتهای جاری در ملتها متوجه روحی شد که راز قوام آنها بوده است و زندگی را در امروزمان گوشزد میکند، برعکسِ جهان مرده دنیای مدرن که چه اندازه بیروح است و آدمیان در آن همانند رُباطها ادای احترام و عاطفه نسبت به همدیگر در میآورند ولی بوسههایشان به یکدیگر مانند بوسههای رُباطی است که دیواری را میبوسد و نمیدانند این به جهت آن است که حقیقتی را که در دلِ انسانیت انسانها نهفته است، گم کردهاند. حرف در این مورد بسی بسیار است و هرچه از آن بگویی، تکهای از آنچه چهلتکه است را گفتهای. پیشنهاد میشود چند تکهای از تکههای «گفتگو از حقیقت» را در دو جلسه اخیر «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» https://eitaa.com/soha_sima/2410 و https://eitaa.com/soha_sima/ دنبال کنید. و باز در این سرگردانی با عزمی راسخ باید کار را دنبال کرد زیرا افق، روشن است. موفق باشید.
سلام خدمت استاد گرامی: شما در سخنرانی ای اباذر، در مورد مسجد و اینکه چطور باید در آنجا حضور پیدا کرد و چطور حرمتش رو به خوبی حفظ کنیم صحبت هایی داشتید. مسئله ای فکر بنده را مشغول کرد، اینکه روایاتی در مورد حضور خانم ها در مسجد موجود است و میگویند نماز خواندن در خانه برای خانم ها نیکو تر است. اگر امکانش هست در مورد حکمت این مسئله هم توضیحی بدهید. اجرتان با امام زمان (عج)
باسمه تعالی: سلام علیکم: نهی حضور خانمها در مساجد، در فضایی بوده است که مردان بیکار در کنار کوچهها مینشستند و فضای عبور و مرور خانمها را نا امن میکردند. موفق باشید
با سلام: در مطالعه کتاب مبانی مهدویت از مقام «حاکمیت بر تن» به مساله طی الارض رجوع فرمودید حال سوالی که مطرح است اینکه آیا طی الارض و لزوما آن (با فهم مرسوم که از آن داریم) خود نقض رابطه تن و من نیست؟ مثلا اگر تن از مراتب پایین من است چه نیازی به طی الارض است؟ اگر بنا باشد اصل ِ اصل طی الارضی بدینگونه که در مسأله مرحوم قاضی و اتوبوس و حرم طرح شد نیاز باشد که در واقع رابطه تن و من مطرح نیست! بنده به نکته ایی بس اعلی که شما نظر در بیانش دارید را عرض نمیکنم از آفت های خرافه ایی که بر این اصل سوار بوده (در تاریخ امامت) اشاره دارم که خسارت های شیعه ستیزی و شیعه را نفهمیدن بدنبال دارد. این اصل طی الأرض را اگر به مصداق بیاوریم خیلی سخیف میشود و حتی مضحک. لطفا در این مورد اشاره ایی بفرمایید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنجایی که انسان سالک نیاز دارد تا با بدن خود در صحنهای حاضر باشد، طیّ الارض او همراه با بدن او است به همان معنای خلق بعد از خلق و یا خلق جدید. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: یک سوال اساسی ذهنم را مشغول کرده و آن سوال اینست که آقای خامنه ای آیا از مشکلات مردم خبر دارند یا خیر؟ در هر صورت بلی یا خیر واویلاست و مصیبت و سو عاقبت برای ایشان و سوال دوم اینکه شما در یک فایل های صوتی فرمودین جهان مملو هست از مولکول های فعال و زنده که در ارتباط هستند الان وارد هر مغازه ای که میشی تو هر خیابون و کوچه ای و برزنی هر جمع خانواده ای نفرین میکنند به آقای خامنه ای از ته دل و مسوولین مملکت آیا به نظرتون اینا تاثیر میگذاره؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً رهبر معظم انقلاب با آن بصیرت خاصی که خداوند به ایشان عطا کرده، با عمق جان از آنچه فعلاً جامعه گرفتار آن هست، اطلاعات کافی دارند و علت آن را و ریشه های آن را به خوبی می دانند. و تنها با درایت و هوشیاریِ ایشان است که إن شاءالله جامعه از این معضل عبور می کند و البته مردم باید متوجه باشند خودشان منشأ این مشکلات نباشند تا تدبیرات رهبری و رهنمودهایی که ایشان جهت این نوع مشکلات متذکر می شوند، تأثیر خود را بگذارد. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده ساکن اصفهان بوده و میخواستم در صورت امکان مشاوره ای با استاد داشته باشم. آیا امکان ملاقات با ایشون وجود داره مشاوره تلفنی چطور؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به جهت نوع کاری که برای خود تعریف کرده ام، تنها از طریق همین سایت می توانم در خدمت رفقا باشم. موفق باشید
با سلام: در حکمت متعالیه گفته میشود که حقیقت وجود به ذهن نمی آید. یعنی آن حقیقی که خارج از ذهن است و اصالت دارد وجود است واین وجود به ذهن نمی آید تا علم حصولی شود. اما می توان با علم حضوری، وجود را درک و شهود کرد. اگر مطالب بالا درست است، لطفاً بفرمایید که این علم حضوری از وجود را چگونه میتوان رسید؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین که انسان به علم حضوری در نزد خود حاضر باشد، متوجه وجود خود می گردد و در همین رابطه با هر موجودی که روبرو شود به اعتبار وجودی که مثلاً اسب است و یا گل است روبرو می شود. موفق باشید
سلام حضرت استاد: خدا قوت، به این رسیدم که اگر عمل انسان باعث پیوند دل و عشق دل به خدا نشود هر لحظه ممکن است تحت تاثیر هوا و هوس قرار بگیرد و بلغزد کما اینکه توی ذهنم نیست که در حال اشد حبا لله گناهی کنم از روی عمد البته که من لایق این محبت نیستم ولی میدونم محب اراده نمیکند که محبوب را اذیت کند و به این رسیدم که دلیل اینکه هرچه درجا میزنم حرکت نمیکنم بخاطر نبودن این محبت هست ولی نمیدونم چطور و چگونه این محبت رو فعال کنم، خیلی حدودی میدونم، ممنون میشم کمکم کنید، به این فکر بودم که خودم رو نساختم فردا امام زمان علیه السلام میان به دردشون نمیخورم ولی به فکرم خورد که اگر دلم عاشق خدا بشه و آن حالت خشیت مخلوط با محبت رو پیدا کنه مثل آیت الله ناصری، دیگر به راحتی میتونم به نیازهام برسم و خدا محب خودش را ناامید نمیکنه و به درد بخور میشم. شاید این پیامی که دادم آنقدر لزومی نداشت که وقتتون رو بگیرم ولی چه کنم که دوستتون دارم؟ همانطور که پدر و خانواده ام هم همینطور بودن
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که بتوانیم هر اندازه که ممکن است در محضر خداوند خود را احساس کنیم و در امور زندگی راضی به رضای خداوندی باشیم که همواره مواظب ما بوده و هست. و در این رابطه خلق خدا را دوست بداریم و اگر هم از آنها بدی میبینیم با بدیِ آنها بد باشیم و نه با انسانیت آنها. موفق باشید
سلام: نظر شما در مورد این یادداشت چیست؟ دکتر محمدتقی چاووشی معتقد است: برداشته شدن تباین ذات حق و موجودات امکانی و عینیت صفات با ذات که به گزارش صفت از ذات میانجامد، نشانه سوبژکتیویته در فلسفه ملاصدراست. در نتیجه تحولاتی که حکمت صدرایی داشته، ذات حق از رازآمیزی و تعالی که در حکمت سینوی و عرفان نظری دارد به در آمده و به چنگ آگاهی می رسد. اما آموزههای دینی که میگوید خدا را میتوان دید را با آموزههای تنزیهی که امکان معرفت را عجز از معرفت میدانند باید جمع کرد. حکمت ملاصدرا با تبیین وحدت وجود جمع بین دو نظر را فراهم میکند. در مناجات العارفین آمده وَلَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَىٰ مَعْرِفَتِكَ إِلّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ و بعد در ادامه میگوید إِلٰهِى فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذِينَ... انْشَرَحَتْ بِتَحْقِيقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ؛ خدای من ما را از کسانی قرار بده که سینههایشان با تحقق معرفت گشاده شده است. شرح صدر به معنای تسلیم است پس انسان با عجز و عبودیت و تسلیم به معرفت میرسد و این خلاف سوبژکتیویته است. ملاصدرا از طریق وجود ربطی، دلالت معرفت نفس به معرفت رب را نشان میدهد و میگوید: اگر انسان نفس خویش را مستهلک در واجب تعالی بیند و خود را پرتوی از نور او بداند، میتواند به نور حقتعالی راه یابد. در حقیقت بدون شناخت متعلق نفس که همان خدا باشد، نمیتوان به معرفت نفس راه یافت (صدرالدین شیرازی، 1380، المبدا و المعاد، ص638). وجود ربطی دازاین است که مقابل سوژه قرار دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست همانطور که در بحث «اصالت وجود» پیش میآید دیگر دوگانگیِ بین سوبژه و ابژه در میان نیست و در «دازاین» جناب هایدگر هم سعی در آن است که بین انسان و عالم بیرون، معنا و نسبت به میان آید که در این صورت هم دوگانگی بین سوبژه و ابژه پیش نخواهد آمد. موفق باشید
سلام استاد: مگر نگفتهاند صلوات بر محمد و آل محمد باعث قرب الهی میشود. مثلا بعد از نماز و کلا اعمال مستحبی. پس صلواتی که هدیه به مؤمنین و مسلمانان میشه آیا درسته؟ شما در کتاب صلوات و قدسی شدن روح میفرمایید صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید تا خدا بر مؤمنین صلوات بفرستد. این سلسله مراتب صلوات است یا من اشتباه متوجه شده ام کتابتان را!؟ پس مورد بالا که در این زمانه حتی علما آن را تایید میکنند که به مومنان و مسلمانان صلوات هدیه بفرستید صحیح نیست؟ چون درستش اینه که فقط بر حضرت محمد صلوات فرستاد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت همان صلواتی هم که به مؤمنین هدیه میشود در راستای صلواتی است که خداوند از طریق صلوات شما به مؤمنین میفرستد. موفق باشید
سلام استاد: میخواستم که بگویم خسته شده ام، از همه چی، بدم میاد از مدرسه چون با سعی ها و تلاش های بسیار مدیر که مثلا از طرف آموزش و پرورش آمده و میخواد نظم و علم را به طرز عجیبی باهم قاطی کرده و بخورد ما داده. دلم میخواد بین تمام این مدرسه رفتن ها صد سال رو فقط نخوابم، دلم میخواد به مدت طولانی برم توی آسمون. چون تجربه بهم ثابت کرده که نباید چیزی برام مهم باشه و اینا هم میخوان به عنوان درس خوندن پاشم هر روز وقتم رو بگذارم و برم . خدا یا خسته شدم دیگه من بین تمام کثافت کاری هایم و ضرر زدن به جواهرات بدنم حضرت علی (ع) را دیدم و روشن شد از پس کلی تاریکی و دود و مه، آدمی و آدمیت، همانطور که یک برگ بدون اذن خدا از درخت نمی افتد خدا بالا ترین دست را دارد و بیخود نیست که من بعد دوران کودکی ام که با پدر و ماردم سپری کردم چشمم به حاج قاسم خورد و بکلی خودم رو جای دیگه ای دیدم. اما چرا باید یه کاری بکنن که آدم از انقلاب و قلب و حضرت آقا زده بشه، بعد دوباره برای پیدا کردن امام خمینی و حضرت آقا کلی ضرر بزنم. این قدر فضای مدرسه رفته توی مغزم که انگار یک خنجر زهر آلود گیر کرده توی استخوانم. چرا باید به آدم های مختلف فکر کنم؟ اصلا گور بابای اینکه من هدفم رشته الکترونیک بوده و.. . چرا من باید برم توی همچین فضای عفونتی مثلا درس بخونم، چون باید بدونید که درس خوندن یعنی این که خودم رو در اختیار خودم بزارم و راحت باشم. برای این که نظم در مدرسه بر قرار باشه همه جا را تا ارتفاع هزار متر میگیرن فنس میکشن و در ورودی رو هم شیش تا قفل میبندن روش، خب این فرقش با گاوداری چیه، از این طرف باید با یک مشت آدم که هیچ نسبتی با من ندارن یعنی معلم ها و هم کلاسی ها حرف بزنم، در حالی که من اصلا دلم نمی خواد جواب سلام شون رو هم بدم. خب اینا همه آیا غیر از اینه که توش برنامه ریزی شده که این کارها رو بکنن و به طرز عجیبی مسیر یک ملت و یک آرمان رو عوض بکنن؟ پس اگه معلوم شد که آموزش و پرورش در این حد باز هم به طرز عجیبی تحت کنترل غرب و آمریکاست، چرا که تسخیر نشود؟ حالا که معلوم شد میخواهند از پس جوانان انسان هایی تو خالی و پوچ یا به اصطلاح غرب زده و غرب پرست باشند چرا که تسخیر نشود؟ چرا از خدا نخواهییم؟ چرا حضور پیدا نکنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله استعدادهای خوبی در جانتان نهفته است که باید با بروزدادنِ هرچه بیشتر آنها خود را گستردهتر بیابید و این با همان صحبت آیت الله حسنزاده پیش میآید که مکرر میفرمودند: «دست در کار، و دل با یار» باید باشد. به این معنا که باید در همین زندگی، آری! در همین زندگی کار را جلو برد. مهم توجه به آرمانهای بزرگ تمدن اسلامی است و عبور از این نوع تنگناها، ولی با روشی که رهبر معظم انقلاب به میان آوردهاند به آن معنا که: «برای آبادکردنِ دهی نباید شهری را خراب کرد» اینجا است که ما در عین انتقاد به وضع موجود آموزش و پرورش و گِلهمندیهایی که رهبر معظم انقلاب سالهای قبل مطرح فرمودند؛ معتقدیم با احیای روحیۀ معنویت و مقاومت به مرور از این مشکلات و موانع عبور خواهیم کرد آن هم به روش شهید رئیسی «رحمتاللهعلیه». در نظر داشته باشید این انقلاب، رئیسیها در پیش دارد و با حضور در همین نظام آموزشی توسط امثال شما و با دقت به همین دروس، شماها آمادۀ حضور در آیندهای بزرگتر خواهید شد. مهم آن است که متوجه باشید با انقلاب اسلامی تاریخی آغاز شده است و معلوم است که حضور در این تاریخ و عبور از تاریخی که تفکر غربی بر آن تأکید دارد کار آسانی نیست ولی به گفته شاعر کانال اشاره های نا خوانا https://eitaa.com/esharenakhana
نباشد هیچ بن بستی برای ما وَلو در چاه
که ما را یوسفی باشد، وَ راهی هفت در داریم.
موفق باشید
تِوَهُّم چیست؟ رباعی۱۴۴ مولانا: «آنکس که درون سینه را دل پنداشت / گامی دو سه رفت و جمله حاصل پنداشت / تسبیح و سجاده توبه و زهد و ورع / این جمله رهست خواجه منزل پنداشت» مقدمه؛ تفاوت دِل حقیقی و مجازی آیا منظور همان تکه گوشت صنوبری شکلی که کار پمپاژ خون در بدن را عهده دارست میباشد؟ اما نه، دِل، اشاره به کیفیتی از وجود آدمی است، نه اشاره به جزئی از بدن جسمانی! هرکسی دچار چنین اشتباهی [یعنی خلط میان دل مجازی و دلِ حقیقی] بشود، احتمالا در مسیر زندگی به رشد و تعالی چند ادامه دهد اما نهایتا دچار توّهم خواهد شد و از ادامه مسیر تحصیل معرفت باز خواهد ماند. توَهّمی به نام «من به مقصد رسیدم» تشخیصِ تفاوت میان« مسیر و راه» با «منزل و مقصد» بسیار مهم است. اتفاقا تعریف توهم یعنی؛ پندار اشتباه راه بجای مقصد! توهم = عدم تشخيص امر حقیقی از مجازی اگر کسی از ما پرسید که آیا دِل دارید؟ اگر صرفا با توجه به دل مجازی که گوشت پمپاژ کننده خون است بگوییم بله جواب اشتباه توِهّم زده ایی داده ایم چون منظور از دل آن نیست خداوندان دل دانند دل چیست / چه داند قدر دل هر بیروانی / ز درگاه خدا یابی دل و بس / نیابی از فلانی و فلانی غزل۲۷۲۲ دیوان شمس https://t.me/sokhannoo
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت آن است که انسان جز «دل» نیست به همان معنایی که چون خود را در خود احساس میکند، چیزی جز همان احساسی که از خود دارد نمییابد. حال در این نوع احساس خود با چه جهانی روبهرو میشود؟ با گوهری که حکایت حضور اوست در نسبت با حقیقت در نزد خود، مثل آن که در خود زیباییِ دوستداشتنِ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» را احساس میکند که صاحبِ دلِ حقیقی است و یا در دل خود، دل را به امور کثیره احساس میکند و این یعنی گرفتاری در توهّمات. زیرا به ما فرمودهاند: «دل یکی است گوهری ربّانی / خانه دیو را چه دل خوانی». موفق باشید
با عرض سلام و خسته نباشید: آیا میتوانم با لاک نماز بخوانم و غسل کنم، حقیقتا من دوست دارم نمازم را بخوانم ولیکن این زدن و پاک کردن لاک بعد از مدتی من رو از خواندن نماز دور میکنه با توجه به اینکه ناخنهای دستهام بیماری پسوریازیس دارند و من از دیدن اونها بسیار ناراحت میشم و همچنین مردم هم به سوال و جواب در مورد آنها میپردازند که بیشتر ناراحتم میکنه و با وجود لاک دیگه قابل رویت نیست، میتونم نماز بخونم و غسل بگیرم با لاک؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد باید از دفتر مرجع تقلید خود سؤال بفرمایید. موفق باشید
سلام: بنده سعی میکنم به اختصار مشکلات خودم را بیان کنم ان شاء الله برنامه متناسب ارائه شود. ۱. بنده حدود ۵ سالی هست که درگیر رذیله اخلاقی حسادت هستم و خودم رو مقایسه میکنم. البته الان خیلی بهتر شده با صوت استاد شجاعی و استاد پناهیان و.... ولی هنوز فکر میکنم ریشه کن نشده است. ۲. من وقتی کسی کنارم کاری انجام میده ذهنم درگیر میشه و این مشکل قبلا خیلی شدید بود و انگار اصلا از خودم بیرون میومدم و ذهنم درگیر شخص کناری میشد و تو نماز هم این مشکل مضاعف بود در حال حاضر با اینکه بهتر شدم ولی هنوز بعضی وقتها این مشکل سراغ من میاد راه حل اصلی و ریشه کن شدن این مشکل کجاست؟ ۳. من ازدواج کردم و احساس میکنم وسواس دارم. وسواس فکری مثلا با خودم میگم نکنه عقد ازدواج مون باطل باشه و... امثال این فکرها. و همسرم رو مقایسه میکنم و در نتیجه سردی پیش میاد و به همسرم توجه نمیکنم. چجوری باید عشق الهی رو تو زندگی مون جریان بدیم؟ چجوری از این مقایسه رها بشیم؟ ۴. بعضی وقتها فکر اینکه الان سن من گذشته و نمیتونم تغییر کنم من رو اذیت میده و دنبالش تنبلی میاد. احساس میکنم در تغییر کردن خیلی کند هستم و اراده محکمی ندارم. ۵. با وجود گناهانی در گذشته هنوز حس توبه واقعی در من شکل نگرفته برای توبه واقعی باید چیکار کنم؟ ۶. بعضی اوقات حس بدبینی نسبت به خدا و وجود حضرات معصومین در من میاد و نمیدونم از کجا میاد و نمیتونم کنترلش کنم و سخته و این بدبینی من چحوری حل میشه؟ ۷. دنبال همین بدبینی نسبت به خدا و اهل بیت شبهات زیادی در ذهن من میاد از جمله موارد نقضی که ذهنم خیال میکنه و میگه اگر خدا و اهل بیت تو رو دوست داشتن اینجوری نمیشد و... با اینکه میدونم من خیلی خراب کردم و اهل طاعت و بندگی نبودم و این فکرا سراغم میاد. از موفقیت بقیه در لحظه اول که میشنوم شاد نمیشم و ناراحت میشم و بعدش به خودم تلنگر میزنم که چرا اینجروی هستی و بعدش کم کم برطرف میشه. چجوری این حس رو باید درست کرد؟ همش با خودم میگم چرا نباید از پیشرفت بقیه خوشحال بشم؟ ۸. بعضی اوقات حس پوچی سراغ من میاد که این درس که میخونم به چه کاری میاد. ۹. چیکار کنم محبت خدا و اهل بیت و آقا امیرالمومنین در وجودم زیاد بشه؟ ۱۰. میخوام خودم رو بشناسم که اصلا من کی هستم و خود شناسی داشته باشم. ۱۱. مدت زیادی شاید ۳ سال کم وبیش درگیر نگاه حرام و نامحرم بوده ام چجوری ترک و توبه کنم؟ ۱۲. بهترین راه توسل به اهل بیت چیه؟ چرا سیمم وصل نمیشه (یکم اراده ضعیف دارم البته) خلاصه که خیلی دوست دارم سرم تو زندگی خودم باشه نه اینکه مثل یک دیده بان زندگی بقیه رو سرک بکشم و مقایسه کنم.. خیلی دوست دارم معرفت خدا و اهل بیت رو بدست بیارم و نماز خوب داشته باشم، نماز با توجه، اهل یقیین و توکل به خدا باشم. راه تقویت صفات حسنه و خوب در وجود آدمی چیست؟ برای اینکه محبت خدا و اهل بیت در وجودم زیاد بشه چیکار کنم ان شاء الله به امید خدا با برنامه شما این مشکلات حل بشود. البته اجمالا یقیین دارم که آنچه پیش می آید خیر است ان شاء الله استاد محترم: لطفا برنامه کامل بدهید و بدانید که من پای کار هستم و این برنامه را انجام میدهم و تشنه تغییر هستم چراکه اگر غیر این بود این عریضه را نمینوشتم و وقت شما را نمیگرفتم. خیلی ممنونم تشکر خدا خیرتان بدهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حُسنِ آگاهی از این ضعفها حکایت از آن دارد که به لطف خدا، طلبِ عبور از آنها در شما پیش آمده و درمانِ همه آنها ورود به ایمان حضوری است که ابتدا با مباحث «معرفت نفس» و صوتهای آن که روی سایت هست شروع بفرمایید و با تدبّر در قرآن راه را ادامه دهید. در ارتباط با سورههای زمر و عنکبوت و روم و آلعمران از طریق صوت آن سور که روی سایت هست. موفق باشید
