بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
35301

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و ادب: در پاسخ به سوال 35275 اجازه دهید به این راحتی ها دست نکشم و حال که به خاطر بعد فاصله از شما، امکان خدمت رسیدن و گفت و گوی حضوری وجود ندارد به مکاتبه خود ادامه بدهم. استاد عزیز دقیقا مسئله ما جوان ها با شما نسل اول انقلاب همین است. من نسبت به جنابعالی معترضم. چرا که حس می‌کنم مانند رهبر خود دائما حرف های تکراری و صرفا آرمانی تحویل نسلی می‌دهید که برای پیمودن چند متر بعدی خود نیز با مشکل روبه روست. در تبیین سوال بنده که یک بار حضورا از شما پرسیدم آیا نحوه سلوک ما و امثال سید علی قاضی ها و ملاحسین قلی ها متفاوت است؟ مرا به شرح پانزده نکته عقل تکنیکی حوالت دادید و متاسفانه آنجا نیز به دور از کلامی برای گشودن افق های حال، صرفا حرف هایی آرمانی و سخت تحویل دادید و تنها فهم ما از آن جلسات این بود که شما در کودکی از مغازه حاج محمود زردک کش می‌رفتید. آیا از گفتن حرف های گنده برای این نسل پر از غصه و ابهام خسته نیستید؟ مگر رسالت پیامبران گفتن حرف های متناسب با فهم زمانه نیست؟ شما یا بن بست رسیده اید و می‌کوشید این نسل را امیدوار نگه دارید و یا اینکه تبیین وضع موجود برایتان مبهم است و خود نمی‌دانید چه باید بگویید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه می‌توانم در این مورد خدمت روح طالبِ حقیقت‌تان بگویم این است که حال شمایید که باید بررسی کنید جانِ تشنه‌تان در کدام چشمه سیراب می‌شود؟! و این‌جا است که می‌فرمایند ذوق و روح خود را در طلب حقیقت، همواره زنده نگه‌داریم تا حقیقت به سوی ما جلوه کند، إن‌شاءالله. در آن‌جا است که انسان از آسمان فلک برتر خواهد شد. موفق باشید

35289
متن پرسش

با سلام: موضوع؛ عامل «وزر» و سنگینی که کمر بشر و بشریت را شکسته کیست؟ یا چیست؟ با عنایت به رمزگشایی جنابعالی از سوره مبارکه الشرح و عنایت به خبر ائمه اطهار «علیهم السلام» مبنی بر یکی بودن سوره الضحی و الشرح نکته بسیار جالبی در نسبت این نکات بـــــــا نظر جناب مولانا استخراج می‌شود همانگونه که شما فرمودید در شرح صدر، وزر و سنگینی گرانی که از پشت رسول اکرم (ص) برداشته می‌شود خب! بردارنده این بار گران از جانب بی جانب حضرت باری تعالی است، «رفته ره درشت من بــــــــــــار گـران ز پُشت من / دلبر بـــردبـــار من، آمد و بُرد بـــــــار من» حال آیا آورنده این بار گران خداوند بود؟ در جواب می‌شود گفت آری، نه! «آری» به این علت که هر چیزی از اوست، و «نه» به این علت که حضرت حق، هر شَّــری را در گرو نَفْس خود انسان معرفی فرموده است « وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺑﺪﻱ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ، ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ»، حال اگر آیه «والیل اذا سجی» توجه کنیم عامل این نابسامانی ها را «سجی» و «الیل» معرفی کرده است، عنایت داشته باشیم که منظور از الیل، تنها شب مرسوم که زمانی از روز است، نیست بلکه حتی به این شب نیز الیل گفته می‌شود که ذاتش تاریکی است و «غرب» است، یعنی هیچ نوری در آن نیست و آنجا که نور نباشد طبیعتا پایبندی و سنگینی و بار گران عارض می‌شود، نکته اینجاست! یعنی حقیقت و ذات جهــــان غرب در انفس انسان است که جهــــان غرب آفاقی و استکبارجهانی اکنون، باعث تقویت و پاگرفتن این بیماری خفته می‌شود! همان بیماری که به انسانی که ذاتا يتيم است، القای دروغین می‌کند که تو «يتيم نیستی و تو ضال و در تاریکی و گمراهی نیستی و تو فقیر و سائل نیستی» همان القات اومانیسم!! که گریبان گیر بشر است مولانا می‌فرماید این وزر و سنگینی (سیطره جهان غرب) از پشت رسول (ص) و به تبع، از گردن اولیاء و «شیخ» نیز برداشته شده است شیخ در لغت مو سفید است سفیدی مو خود تمثیلی از دفع سیاهی ها و الیل و غرب و القات دروغین اش است «آنک بی وزرست شیخست ای جوان / در قبول حق چواندر کف کمان / شیخ کی بود پیر یعنی مو سپید / معنی این مو بدان ای کژ امید / هست آن موی سیه هستی او / تا ز هستی‌اش نماند تای مو / چونک هستی‌اش نماند پیر اوست /  گر سیه‌مو باشد او یا خود دوموست / هست آن موی سیه وصف بشر / نیست آن مو موی ریش و موی سر» سخن آخر این است که جهان غرب اکنون هیچ قدرتی جز القا ندارد و راهکار ما دست و در دست دادن شیخ جامعه خودمان است همانی که از سیطره این ليل و القا اش رسته و با گران از پشت رفته و «حقیقت را آنگونه که هست می‌بیند نه آنگونه که القا می‌کنند» با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار درست گفته‌اید و چه اندازه باید مسرور بود که ما را مأمور کرده‌اند تا نه یتیم را بی‌بها بدانیم و تحقیر کنیم آن‌جا که در ذات خود فقیر إلی الله است، و نه سائلان را از خود برانیم آنجا که آماده‌اند تا در حدّ مرز حضور حاج قاسم‌ها جلو بروند. چه اندازه زمانه حساس است!! کدامین راه، راهی است که تنها با شرح صدر محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌توان در آن گام نهاد تا نه یتیمی تحقیر شود که همین جوانانِ به ظاهر لااُبالی ما هستند و نه سائلی نسبت به طلب‌اش بی‌جواب بماند که همان عزیزانی می‌باشند که تنها با اُنس با حقیقت آرام می‌گیرند و نه با دستورات اخلاقی. چه اندازه امروز نسبت به آنچه برای جوانان‌مان پیش آمده، نیاز به شرح صدر داریم و گفتگوهایی که نه آنان احساس کنند تحقیر می‌شوند و نه احساس کنند می‌خواهیم تکالیفی بر آنها تحمیل کنیم که آزادی آن‌ها را از آنها بگیرد. موفق باشید       

35266

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام: دلایل ضد اخلاقی بودن چند همسری: ۱. شکستن فطرت تک طلبی زن (حکیمانه نیست برای برآوردن فطرت تنوع طلبی مرد گفتن تنوع در تعداد زن بلکه باید تنوع در پوشاک و عطر و آرایش و اینهای زن باشد) ۲. ترویج خیانت در بی شوهر شدگان (حکیمانه اش اینه که عارف عاشق، مسیر سخت برایش با عشق آسانتر می شود پس معتقد به زندگی پس از مرگ، شوهر را نزدیک می‌بیند و مسیر وفاداری تا پیوستن دوباره به شوهر را بخاطر عشق با سختی کمتری می‌پیماید پس نیازی به کمک نیست و اگر مدعیان حمایت می‌خواهند کمکی کنند آیا نمی‌توانند بدون به همسری گرفتن کمک مالی و اینها بکنند الان که موسساتی هست که پول می‌گیرند که به نیازمندان بدهند و حال اگر زن از ازدواج فقط بعد جنسی فهمیده باشد که درکش همسطح مثلا گوسفند جابجا بشن کدام مال کدامه ندارند یا اگر خیانتکار باشد می‌تواند با مردی همسن و بدون همسر ازدواج کند)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند ازدواج دوم با هر توجیهی که باشد با فرهنگ ما همراهی ندارد و موجب تزلزل خانواده می‌شود. گویا همچنان که قبلاً عرض شد تقدیری، آری! تقدیری در میان است تا خواهران مورد نظر که امکان ازدواج برایشان فراهم نشده است؛ بتوانند با حضوری دیگر در متن انقلاب و در جامعه، خود را معنا کنند، معنایی که شاید بتوان گفت کمتر از زندگیِ با همسر نباشد. موفق باشید

35154

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام و ادب: معلم هستم و با توجه به شغلی که دارم مسئله‌ای ذهن بنده را درگیر کرده. اینکه چه‌طور در این شرایطی که دانش‌آموزان در رابطه با اسلام و انقلاب دچار سرگردانی هستند، تاثیر مثبت روی دانش‌آموزان داشته‌ باشم؟(البته بنده دبیر ریاضی هستم و فرصت چندانی برای مطالب غیردرسی ندارم ولی تصور بنده این است که نیاز به تکامل و رشدی دارم تا تاثیرگذار باشم) همسرم مباحث معرفت نفس شما رو پیشنهاد دادن و همچنین کتاب زن آنگونه که باید باشد. در مورد مسئله دیگری راهنمایی می‌خواستم: در این کتاب فرمودید زن و مخصوصا مادر باید استعداد عرفانی خود را رشد دهد. در این رابطه لطفا بفرمایید چه مطالب و اقداماتی لازم است؟ مسئله سوم: بنده تا مقطع ارشد در رشته ریاضی محض تحصیل کردم ولی احساس می‌کنم رشدی در من ایجاد نشده و نیاز به مطالبی دارم که به تکامل و رشد بنده کمک کند. شما به کسی که بخواهد در این دوران هم در نقش همسر و هم در نقش معلم و هم در نقش مادر رضایت خدا و حجت او را بدست آورد چه پیشنهادی دارید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همان برخورد خوب و بعضاً تذکرات انسانی، به آنها کمک می‌کند که شخصیت خود را از دشمنان انقلاب اسلامی جدا کنند. ۲. مباحث «معرفت نفس» و کتاب «آشتی با خدا» و کتاب‌های «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» إن شاءالله در این مورد کارساز می‌باشد. ۳. در کنار اندیشه علمی، خوب است با اندیشه قرآنی هم مأنوس باشید. موفق باشید

35124

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد طاهرزاده: برای شناخت و فهم..... «طی الارض» چه باید کرد؟ بنظرتان دنبال کردن و طلب آن کار مُجازی است؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً عنایت دارید که پیش آمدن طی الارض در اختیار انسان نیست، امری است که اگر خداوند صلاح دانست به آن فرد می‌دهد. در بحث «حرکت جوهری» بحث عقلانی آن موضوع، مورد بحث قرار گرفت. موفق باشید

35108

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام « پرسش با سلام شما در کتاب آشتی با خدا، فرمودید که: هست انسان مرگ نمی پذیرد. آیا سخن بالا به این معناست که خدا، هست انسان را نمی تواند نابود کند؟! متن پاسخ باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! از آن جهت که نفس ناطقه انسان مجرد است و فوق زمان و مکان می‌باشد، مانند جسم انسان مرگ ندارد نه آن‌که خداوند در نابودی آن دست‌بسته است. موفق باشید» از مطالعه پرسش و پاسخ با لا سوالی برایم پیش آمد. سوال ۱: یعنی آنکه خدا می تواند روح انسان را نابود کند؟ سوال۲: اگر در سر نوشت روح انسان مرگی هست، این مرگ چه زمانی رخ می‌دهد. من از نا بودی روح خیلی می‌ترسم تا جایی که سرم درد می‌کند. با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه بفرمایید که خداوند وجود هر موجودی را به او عطا می‌کند و پس از آن انسان‌ها در آن دنیا مطابق اعمالشان زندگی را ادامه می‌دهند و به همین جهت در رابطه با قبض روح قرآن می‌فرماید: «فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» او را نابودی نیست، بلکه گرفتنی است از جایگاهی نزدیک. بدان معنا که حضرت عزرائیل از روح انسان فاصله ندارد و بدین لحاظ قرآن می‌فرماید: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» و توفی به معنای تمام و کمال گرفتن است و نه نابودکردن. موفق باشید

35011
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. در مورد شهید حمیدرضا الداغی احساس عجیبی در مورد شهادت این شهید بزرگوار دارم و با خودم می‌گویم چرا باید در این زمان، شهادتی با این شکل و شمایلِ متفاوت از بقیه، رخ دهد؟ و این شهادت چه پیامی برای ما مردم این دوران با خود دارد؟ گویا این موضوع خبر از نوع دیگری از معناشدن و ظاهرشدنِ ارزش‌های همیشگی می‌دهد. فردی با این‌که خود و خانواده‌اش ظاهری متفاوت با مذهبی‌ها و حزب‌الهی‌ها دارند، ولی در عمق جان‌شان یک چیز مشترک با همه‌ی ما دارند که با این شهادت، تپش و جان دوباره گرفت. صحبت‌های همسر شهید را بسیار حکیمانه و عمیق و پرمایه یافتم که گویا از این حیث تداعی کننده‌ی همان دیدار و صحبت‌های مادران شهدای دفاع مقدس با آن‌همه ایمان و فرزانگی بود، گویا خبر از بنیه‌ی ایمانی قوی این ملت می‌دهد که هراز گاهی جوانه‌هایی را بروز می‌دهد و ما را به تفکر در مورد آنچه که هست دعوت می‌کند. شهادت این شهید دعوت به یک اتحاد درونی و عمیق را برای تمام مردم با ظواهر و سبک زندگی‌های متفاوت را داشت که در ماورای اسم‌ها و شکل‌های متفاوت، ما همه یکی هستیم و به دنبال یک چیز می‌گردیم، چیزی از جنس همین انسانیت و غیرت که در این شهید نمایان بود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید به وجدان تاریخی که با شهیدان‌مان در این تاریخ به ظهور آمده؛ اندیشه کرد و به نقش زنده حیات فعّال شهیدان به حکم «بَل اَحیاءٌ» که حیاتی است فوق حیات دنیایی و برزخی. این‌جا است که ملاحظه می‌کنید آری! نه‌تنها شهیدان در «دیروزِ» تاریخیِ ما میدانی شدند برای ظهورِ شهیدانی همچون شهید لندی و شهید الداغی؛ بلکه این عزیزان نوری گشتند که حتی خانواده خود را متوجه بصیرتی نمودند که در درون آن‌ها نهفته بود تا معلوم شود انقلاب اسلامی راهی است گشوده برای به ظهورآوردنِ آینده‌ای که بسیاری از انسان‌ها خود را در یگانگی‌ها نسبت به همدیگر احساس می‌کنند. آیا این تحقق آرام‌آرامِ آخرالزمانی نیست که به ما وعده داده‌اند؟ موفق باشید     

34735

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

چگونه باید خود را یافت و از خود دوری نجست و در سایه امن بی تفاوتی ها و دوری از مسائل به سر برد؟ و چگونه باید از جهل به علم و از غیبت به ظهور و حضور آمد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «اول قدم آن است که او را یابی / آخر قدم آن است که با او باشی». پیشنهاد می‌شود سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت است، بزنید. موفق باشید

34394

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد محترم: من زنی هستم با سه فرزند. به ظاهر، انسان موفقی هستم. اما مدتهاست عشقی که انتظار داشتم در زندگی بین من همسرم باشه رو نمی یابم. دلایلی هم داره. کوتاهی ها و اشتباهاتی هم از جانب بنده بوده. و اتفاقات ناخوشایندی هم در زندگی ما رخ داده که باعث شده از هم دورتر بشیم. زیر نظر مشاور در حال انجام اصلاحاتی هستم ولی در خوشترین ساعات زندگی هم حس می‌کنم دیگه احساسم مثل قبل نمیشه... و انگار تمام تصوراتی که از زندگی مشترک داشتم و عشق و دوست داشتنی که همیشه دنبالش بودم به هم ریخته و این، من رو سخت آزار میده... گاهی رفتارهایی می‌بینم که مبنی بر اهمیت دادن به من از جانب همسرم هست ولی در کل تغییرات شدیدی حس می‌کنم و می‌بینم... با اتفاقاتی هم که افتاده و در کل، احساس می‌کنم تمام وقتی که برای این زندگی گذاشتم بیهوده بوده... همیشه دنبال یک عشق ماندگار می‌گشتم و تمام سعیم رو با تمام نقص هام گذاشتم برای رسیدن به این امر، ولی الان همه چیز رو از دست رفته می‌بینم. در کنار مشاوره و تلاشی که برای برطرف شدن نقص ها دارم، چطور با این قضیه کنار بیام؟ چطور در جستجوی مهر بزرگتری باشم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال انسان هر اندازه با حضور خود در عالم معنا به صورتی که مثلاً در کتاب «آشتی با خدا» گفته شد؛ حاضر شود زندگی زمینی و دنیایی او هم معنای خود را پیدا می‌کند. این مشکل شما نیست، مشکل زمانه است و راه آن، شکل‌دادن زندگی است در جهانی که حاج‌قاسم‌ها به کمک امام و رهبری و انقلاب اسلامی در آن حاضر شدند و به آن اشاره کردند تا زندگی به بشر بازگردد. موفق باشید

39179
متن پرسش

سلام بر استاد طاهرزاده: بنده مباحثی که حول روایت «ان العبد اذا اختاره الله لامور عباده...» مطرح فرموده اید و نظر مخالفین را در سؤال و جواب شماره‌های 38956 و 38967 و 38985 و 38999 و 39054 و 39067 و 39103 و 39105 و 39149 پیگیری و مطالعه کردم. از آن جهت که احساس می کنم بحث، کمی از محل اصلی‌اش خارج شده است نکته‌ای را که به ذهنم می‌رسد بیان می‌کنم و اگر حضرت عالی یا کاربران محترم صلاح دیده و قابل توجه دانستند، آن را مدّ نظر قرار دهند. گاهی ما مطلبی را بتمامه از روایت اخذ می کنیم (همان گونه که در مسائل تعبدی که عقل و تجربه در آن راه ندارند، این گونه عمل می شود) این جاست که آن نکته ی معرفتی، وجودا و عدما تابع روایت است و از این رو، بایستی سند و دلالتش در حدی باشد که قابلیت احتجتاج عند الله داشته و به عبارتی آن روایت بایستی «سندا» و «دلالة» حجت باشد. در مقابل، گاهی مطلبی از معارف الهی را از راهی دیگر اتخاذ می‌کنیم و برای اطمینان بیشتر و از باب تأیید مطلب توسط روایت، به کلام منسوب به ائمه علیهم السلام مراجعه می کنیم. روشن است که در گونه دوم، این چنین نیست که آن نکتۀ معرفتی از صفر تا صد تابع روایت باشد و همین که مورد نهی معتبر امام معصوم قرار نگرفته باشد، اعتماد به آن بلا اشکال است؛ به عنوان نمونه می‌توان تشکیک را مثالی برای نوع دوم دانست. بنده احساس می‌کنم اساسا مطلبی که مورد کلام و بحث و گفتگو قرار گرفته است در دسته دوم قرار می‌گیرد و اگر بخواهیم این بحث را در جایگاه خود مطرح کنیم این چنین می‌توان بیان نمود: نقطه اصلی استدلال عبارت است از این که: وقتی خدای متعال عبدی از عبادش را برای هدایت خلق اختیار و نصب می کند (همان طور که طبق ادله ی معتبری که در مبحث ولایت فقیه مطرح شده، ولی فقیه را منصوب از جانب شارع می دانیم) از آن جهت که از وی هدایت عبادش را تکوینا و تشریعا خواسته، بهره ای از کشف حقایق به وی عطا می کند (و یا در نگاهی دیگر، وی به درجه ای از کشف وجود راه می یابد) که فوق بهره ای است که دیگرانی که امر هدایتشان به دست آن عبد مختار است از آن بهره برده اند و در یک کلام، دیگران آن بهره از کشف حقایق را نخواهند داشت. حال در کنار این نکته، ما به روایتی برخورد می کنیم که فرموده «ان العبد اذا اختاره الله لامور عباده...» که اتفاقا سندش به خاطر رفع یا مجهول بودن راویانش نه در کتاب شریف کافی مورد اعتماد است و نه در کتاب خصال و دلالتش نیز جای بحث و گفتگو دارد، به نظر شما با این روایت چه کنیم؟ آیا سندش در حدی است که بتوان آن را معیار إسناد محتوایش به امام دانست؟ آیا دلالتش به گونه است که بتوان به روشنی (و بدون دخالت قرائن خارجی و تنقیح مناط) به موضوعی دیگر سرایتش داد؟ پاسخ منفی است ولی آیا اگر این روایت را در دست نداشته باشیم، از آنچه با مقدمات حکمی - معرفتی به دست آورده ایم چشم بپوشیم؟ پاسخ مجددا منفی است. حال در کنار آن نکته ای که تحت عنوان نقطه اصلی استدلال گفته شد، سوال دیگر آنست که به این روایت در حدّ مؤید هم نمی توان نگریست؟ اساسا مستند ما این روایتی که خالی از اعتبار سندی است نخواهد بود (برفرضی که بابی مستقل در اعتبارسنجی این نوع روایات باز نکنیم) ولی آیا نمی‌توان در حد مؤید و باز تأکید می‌کنم در حدّ مؤید، احکام این روایت را با تنقیح مناط به موضوعی مثل فقیه با لحاظ تشکیک سرایت داد؟ به نظر می‌رسد این نتیجه را با توجه به چند مقدمه بتوان به دست آورد: اولا: مناط این که خدای متعال قدرت کشف خاص و ویژه را به این عبد مختارش داده، عبارت از «اختیاره لهدایة العباد» است و این، همان مناطی است که در فقیهی که در عصر غیبت انتخابش کرده نیز موجود است. ثانیا: سنخ سپردن هدایت در عصر غیبت به دست فقیه از همان سنخ هدایت در عصر حضور است که حضرت امام نیز فرمودند: «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله» است. ثالثا: امر هدایت، امری است وجودی و تشکیکی. حال و باتوجه به سه مقدمه فوق، چرا نتوانیم آن امر وجودی را به شکل ضعیف تر بر موضوعی مسانخ جاری بدانیم؟ جمع بندی عرض بنده آن است که: اولا: این روایت باشد یا نباشد به خاطر آن چه تحت عنوان «نقطه اصلی» ذکر شد، فقیه در عصر غیبت را کاشف حقایقی فوق کشف عادی بشری می‌دانیم. ثانیا: در این نحوه مواجهه، روایت را منشأ یک نظریه قرار نداده ایم (چرا که سندا مخدوش و دلالتا قابل بحث است) ولی به کلی هم کنارش نمی‌گذاریم و اتفاقا وقتی به دلالتش رجوع می‌کنیم با تنقیح مناط واضح، می‌توان آن را برای نکته‌ای که به کمک عقل و شواهد وجدانی خارجی به‌دست آورده‌ایم موید بدانیم. امید است عزیزانی که به صورت‌های مختلف در نقد نظر جنابعالی وارد شدند، متوجه مقصد اصلی شما شده باشند. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این که در کلمات جنابعالی نوعی سعه صدر در میان است، جای خوشوقتی است و همان‌طور که فرمودید شایسته بود که رفقا جوانب مختلف روایات را مدّ نظر قرار دهند به‌خصوص که تعجب بنده آن است که چرا منتقدین به بحث آن‌طور که شایسته است مانند شما و یا مانند کاربر محترم سؤال شماره 39172 جوانب موضوع را در نظر نمی‌گیرند. آیا نسبت به آنچه عرض شد معنای نفیِ اطلاقِ عصمت چهارده معصوم پیش می‌آید؟ یا وسعت هدایت الهی را گوشزد می‌کند برای رهبرانی که امور مسلسمین را به عهده دارند؟ مشکلِ برداشت اشکال کنندگان آن است که گمان می‌کنند وقتی در آن روایت از عصمت سخن می‌گوید، منظور مطلقِ عصمت است که مسلّماً مربوط به چهارده معصوم می‌باشد. ولی از این نکته غفلت می‌شود که خداوند اگر جهت امور مسلمین کسی را انتخاب کرد، مددهای خاصی به آن شخص می دهد به همان معنای «شرح صدره» که در یکی از جواب‌ها عرایضی در این مورد شده. خداوند در قرآن به پیامبر خود «صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏» (نحل/44) به این معنا که ای پیامبر! ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو مبیّن انواری برای مردم باشی که بر آن‌ها نازل شده است. و این حکایت از آن دارد که نسبتی بین آنچه بر پیامبر نازل شده است و آنچه بر مردم نازل شده است، در میان است، هرچند مسلّم مراتب آن که همان تشکیکی بودنِ قضیه است، محفوظ می‌باشد. آیا انقلاب اسلامی از همین جنس نیست که اصل آن در زیر سایه‌ اسلام، به صورت تفصیلی بر قلب حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نازل شده و به صورت اجمال بر قلب مردم نازل گشته و حضرت امام همان حقیقتی از انقلاب را که بر قلب مردم نازل شده است تبیین می‌کنند؟ این‌جا بود که عرض شد نیاز است تا با درک جایگاه تاریخی روایات نسبت به امروزمان به تمدن نوین اسلامی بیندیشیم. در این مورد باز تأکید می‌شود در رابطه با نسبت بین ولیّ فقیه و امام معصوم که جایگاهی است غیر از جایگاه مرجع تقلید؛ خوب است به سؤال و جواب شماره 39172 رجوع شود. موفق باشید

37792

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام محضر استاد: به عنوان گفتگو در امر ازدواج تفکری نه چندان عمیق و تحقیقات ظاهری کردم، هرچند هنوز پخته نیست ولی امید می‌رود ورودی باشد به تفکر عمیق و راهگشا. مسلم اساس بشرجدید با آزادی و نزد خود بودن بنا شده همین امر باعث شده ازدواج به شیوه سنتی در جهان جدید خیلی معقول بنظر نرسد زیرا ازدواج سنتی تعریف بشری دیگر بود. آنچه عرض می‌کنم از دید یک پسر به مسئله است و از منظر بانوان اطلاعی جز آنچه مشهود است ندارم و این از برکات جمهوری اسلامی است!. بگفته شما شرایط ازدواج در تامین مسکن، لباس، و غذاست، خب بیایید بررسی کنیم ممکن است زن بخواهد در اجتماع زندگی کند و مشغول و دارای حقوق باشد و باز تحت تکفل این ۳ تأمین مرد باشد؟! بنظر ممکن نیست. آیا مرد مردانگی خود را در غلبه مالی و غیرت خود بر زندگی و ایجاد محدودیت باید تعریف کند؟ نیچه می‌گوید «زن کامل، نوع انسانیِ بالاتری از مرد کامل است، و همچنین چیزی بسیار نادرتر» البته نتیچه این سخن را بعد بیزاری از مشکلات رایج زنان و در فرای آن ایرادات و در رهایی از آن ها بیان کرده. متوجهیم ایرادات زنان در ازای ایرادات مردان پدید آمده‌اند بطور کلی اگر مرد نداند چگونه‌مرد باشد زن هم نمی‌داند چگونه زن باشد پس ساختاری باید که، هر دو خود را همانگونه که هستند پیدا کنند و با ازدواج سنتی خانواده ای مناسب امروز شکل نخواهد گرفت. بنظر می‌رسد امر صیغه موقت برای آخرالزمان آمده باشد زمانی که نوجوانان اطلاعات بسیاری دارند اما تجربه و عقل تفکیک و تایین مسائل را ندارند پس چرا در بستر صیغه موقت آن پختگی را در کنار یکدیگر بدست نیاورند تا پس از پختگی وارد ازدواج دائم برای فرزند آوری و ادامه حیات خود شوند؟ اما ازدواج دائم آیا زن و مرد باید تمام وقت یکدیگر را بگیرند و برای هم تصمیم بگیرند؟ خیر. عمده باید تنهایی زندگی کردن و حل مشکلات خود را بپذیرند، بی آنکه بر گردن دیگری بیفتد. اما در امور احساسی و جنسی و فرزندان در یک خیمه یگانه باشند و بدانند تربیت فرزند نتنها وظیفه است بلکه ادامه پرورش وجودی خود آنهاست و هرچه پرورش دهند خود را بسیط کرده و فرزند آنها جامعه ای آباد تر می‌سازد و زندگی پیشرانه ای خواهد داشت. آیت الله جوادی آملی معتقد است اگر ازدواج باشد جامعه از فحشا حفظ می‌شود. آری اما مسئله ما شیوه ازدواج و تعریف مرد و زن در کنار یکدیگر است در حالی که در غرب نیز خانواده و ازدواج بشکل سنتی خودشان و یا بیش از حد غیر اخلاقیست که اصلا نام آن خانواده نیست وجود دارد. نسل جدید از ازدواج امتناع دارد زیرا نمی‌خواد آزادی خود را توسط عده ای سلب و باری را به گردن بگیرد که می‌داند ممکن نیست و حق زنه آزاد نیست چون نمی‌تواند خود را به عنوان مرد در ازدواج سنتی تعریف کند مگر هلاکت مردانگی‌ و زنانگی. و اما مشکلات زنان عمدتا از توجه نشأت می‌گیرد شما تصور کنید زوجی آزاد که هردو شاغلند صبح تا شب کار می‌کنند و شب به آغوش یکدیگر بروند تا صبح پر انژی خود را آنگونه که می‌خواهند ادامه دهند این یک ایده خوب است. در حالی که چالش های روزمره برگردن فرد است و چالش های خانوادگی بر گردن هر دو، و چالش خانوادگی جز مسکن و تربیت فرزند نمی‌باشد. این جامعه ای سالم و در عین دینداری خواهد ساخت. چرا زنان و مردان در چهارچوب پیشرفت با جنس مخالف گفتگوی کاری و انسانی نکنند؟ وقتی شهوت و احساساتشان در شب توسط همسر اغنا شده و حجاب بدی برای پیشرفت نداشته باشند. هرچه تلاش کردم نتوانستم روزی را ببینم که همسرم مرا از ادامه آنچه که می‌خواهم منصرف کند و من نیز آزادی او را فقط بخاطر ازدواج سنتی سلب کنم. هرکس لباس برای خود میخرد هرکس خود تغذیه را بر عهده دارد مگر روزهای تعطیل که یکدیگر این کار را خواهند کرد یا زمانهایی که احساس کنند نیاز دارند اما نه مجبورم و دائمی. چون نیروهای خدماتی به نظافت منزل و ابزارها کارهای نظافت و غیره را انجام می‌دهند. زن‌ و شوهر نهایتا از غروب تا صبح و روزهای تعطیل برای یکدیگرند نه بیش از آن. زن حق دارد با مردان نسب به حیاء آنان ارتباط داشته باشد و‌ مرد نیز همچین. گرفتن عروسی های امروزی نیز امری بیهوده و صرفا برای نمایش است که جز فساد چیزی ندارد و مایه فخر و خود خواهی پوچ خواهد شد. اینکه سیری از نوجوانی با صیغه موقت تا ازدواج دائم و بعد از آن زمان پرورش فرزند و میانسالی و پیری که امری مهم است داشته باشیم راه ازدواج گشوده و جامعه از بسیاری از مشکلات رهایی و دین نیز جاری خواهد شد. به یاد دارم در نوجوانی از خانواده طلب کردم برایم همسری صیغه کنند اگر این کار را می‌کردند امروز حتما فردی پخته و بسمت تشکیل خانواده بودم و حال ممکن بود فرزندم مرا دچار چالش های وجودی کند نه اینکه به این فکر باشم روحم دچار توهم و جامعه‌م سرتاسر شهوت و عقل ها زایل و شغل ها و روح ها پژمرده و پیشرانه پرورش یک ملت دچار کندی و حماقت باشد. امیدوارم با این گفته ها مرا به سئوال و جواب بکشانید تا بیشتر بدانم و در گفتگو قرار بگیرد، زیرا جامعه پرورش نیافته بسود هیچ کس نیست. باز اگر چیزی به ذهنم رسید با واژه « #ارتباط_مرد_و_زن_در_بشر_جدید_و_معنای_وجودی_آنها » با یکدیگر گفتگو خواهیم کرد. امیدوارم پیروز باشید.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید حقیقتاً باید در رابطه با نسبتی که باید زن و مرد در رابطه با ازدواج داشته باشند؛ بازخوانی شود. ولی نه به معنای آن‌که از اصالت‌ها به بهانه سنتی بودن عبور کنیم، بلکه به معنای آن‌که در شرایط تاریخی جدید چگونه زن و مرد زندگی را باید تعریف کنند که امکان ازدواج فراهم باشد؟ و این غیر از آن است که به جهت تنگناهای موجود، موضوعِ ازدواج موقت را پیش آوریم. در حالی‌که جایگاه ازدواج موقت، جایگاه دیگری است که به خاطر مسائلی مثل جنگ و بی‌سرپرست‌ماندنِ همسران شهدا در صدر اسلام پیش آمد. در حالی‌که  نظام اسلامی از طریق بنیاد شهید مشکل اقتصادی همسران شهدا را مرتفع نمود و البته جایگاه ازدواج با همسران شهدا، جایگاه خاص خود را دارد و این غیر از آن صیغه موقتی است که در صدر اسلام مطرح بود. با همه این حرف‌ها مسلماً ما باید در رابطه با ازدواج جوانان تفکری جدی و بازخوانیِ مربوط به این زمانه و در عین حال مبتنی بر آموزه‌های دینی، بیندیشیم. که البته بحث آن مفصل است و نکاتی در عرایض بنده تحت عنوان «زن» پیش آمده است که می‌تواند مقدمه‌ای برای تفکر باشد. موفق باشید

37388
متن پرسش

(آخرین نگاه) من آن آخرین نگاهت را به علی ندیدم اما روزگار که دیده و شاهد است ای نبیّ مکرّم آن زمانی که علی را تا سی سال پس از خود، نه؛ که تا همه ی روزهای رنج مهدی می دیدی ... و ای تو فاطمه از هر آنچه نمی‌شایست؛ قربان آخرین نگاهت به یگانه‌ات؛ علی آن زمانی که التماس‌هایش یکسره آهنگ یا فاطمه تُکَلِّمینی بود آن زمانی که ۴ ستون دلت را در زمین جا گذاشتی و خود بر آسمانْ خیمه زدی و آهنگ محزون این ۴ پاره ات را به یقین صدای گام های ام البنین تسلی می‌داد... ای غزل بیت علی! ای نظم رباعی‌های علی! ای قرارِ دل بی‌قرار علی! ای امّ البنین و امّ الحسنات علی! ای عین البنین و کنز الحیات علی! ای گنج ویرانه‌ی علی! ای سپیده‌ی خانه  علی! ای بارانِ بر آتش دل باریده‌ای ذخیره برگزیده! ای دوام فاطمه در خانه علی! - که علی اصلا ًبدون فاطمه‌ها طاقت ماندنش نبود - قربان آخرین نگاه علی بر تو ای بانوی برگزیده. نمی‌دانم گوهر وجود تو چه بوده و چند جبرئیل بر رسالتت مژده آورده؟ چهار گوشه دل فاطمه با سقفِ دستان تو مسکن گردید؛ وگرنه دل علی دیگر در کجای این عالم ساکن می‌شد؟ و تو ای علی! ای بالاتر از بلندای بشر! نمی‌دانم آخرین نگاهت به این دنیا با او چه گفتی که بیش از شمشیر جهل ابن ملجم پروران تو به شمشیر آنان تشنه بودی تا بند تنت را از این زندان تاریک ببُرّند و تو ای مجتبای همیشه‌ی تاریخ! قربان آخرین نگاهت به مادرت، به فاطمه‌ی هستی، قربان آخرین نگاهت به زینب، آن زمانی که پاره‌های دلت از زهر کینه‌ها پرپر می‌شد آن زمانی که دیگر نتوانستی دردهایت را در دلت نگه داری و پاره‌ای از آن را تاریخ دید که چه مظلومانه بهترینِ مردان در خانه بودی و چه آسان همسرت، شریک زندگیت، قاتلت؛ لطف‌هایت را بی‌جواب نگذاشت. قربان آخرین نگاهت به علمدار مکتب حسین؛ خواهرت زینب که چه حرف‌ها آیا به او داشتی و شاید در آخر سخن؛ سفارش سجاد را به زینب کردی، و تو ای امام سرگشتگان! ای حسین! قربان آخرین نگاهت به خیمه‌گاه، بگذار تا نگویم از دل خونت در آن نگاه... از نگاه‌های داغدار تو، اما نمی‌دانم کدامش را بگویم؛ نگاهت به شیرخوارگان را، یا به دخترک‌های مدینه، یا به گاهواره‌ها را، یا به هر پدر و پسری که کنار هم می‌دیدی، یا برادری در کنار برادری، یا نگاه‌های پرمعنایت به هر آبی و هر مشکی، یا به عمویی در کنار برادرزاده، یا به نان و خرما یا گوشواره، یا به هر خیمه، هر آتش. قربان آخرین نگاهت به نگاه‌های پرالتماس زنان بر پدرت حسین! آنقدر دیده‌های تو بسیار بوده که نمی‌دانم کدامش را بگویم؟! اما قربان آخرین نگاه‌های ساکتت به هر آن‌که محرم رازهای تو بود که فریادهای ساکت تو را می‌شنید و شاید پیش چشمانت سخت می‌گریست. کسی نمی‌دانم آیا بود که از خاطراتی که شاید برای محمدت می‌گفتی چیزی شنیده باشد؟ یا درددل‌هایت را نمی‌دانم پس از عاشورا شور عبادت‌هایت چقدر شیرین‌تر شد؟ از تو گفتنْ تمامی ندارد امیرِ صبر! همه می‌گویند امان از دل زینب، ولی حتی کسی زیاد نیست که بداند امان از دل سجاد چه سهمی دارد؟ 
از شما سربسته می‌گذرم و سراغ کسی می‌روم که دلتان سخت برای همه اشک و خنده‌اش می‌لرزید. قربان آخرین نگاه تو ای دخترِ امیر بهشت! به همان امیری که نمی‌دانست چطور با رضایت، دلت را از دلش برگیرد؟ ای سکینه‌ی قلب حسین! کسی چه می‌داند! شاید مضطرب‌ترین دلْ سهمِ تو بوده در عاشورا!! قربان آخرین نگاه پراشکت به قتیل العبرات! که نمی‌دانم چگونه این نگاه به آخر رسید و رفت، اصلاً نه می‌توانم و نه دلم توانی دارد که از این نگاه بنویسد. بعضی دردها، ندانستن‌اش هم درد دارد، و قربان آخرین نگاه تو ای سرباز بی قرار حسین! چه دلی شاید سوزاندی از دلسوز همه‌ی خلق ای علیّ دل حسین ...!! آه ای عباس! از تو نگفتنْ ناجوانمردی است، وقتی چشم‌هایت تا سال‌ها امانت‌دارِ اسرار علی بودند، قربان آخرین نگاهت! اما به قطره قطره آبی که بر زمین می‌ریخت مشکی که اشک تو را درآورد و شاید با قطره قطره آب مشک، قطره قطره اشک تو بر زمین می‌ریخت. نمی‌دانم با همه‌ی سنگدلی‌شان آیا طاقت آوردند اشک‌های تو را ببینند؟ و قربان آخرین نگاهت به عهدِ چشمان امّ ‌البنین، که با تو شاید قرار کرده بود که یا با حسین برگردی و یا دیگرش برنگردی!! نمی‌دانم این امّ البنین عجب رازی است که هنوز هم خدا فاشش نکرده بر انسان، شاید سرّ مستودعی است برای روز مبادای خدا بر کلام مهدی امت‌ها، شاید معجزه‌ای است که وصفش، دامن‌دامن بذر ایمان می‌پاشد بر دشت آخرالزمان. نمی‌دانم حتی چگونه وصفش را وصف کنم ...؟!! 
اما شرمنده‌ام از آخرین نگاه شما آقا به فرزندتان که غم تنهایی او و تن‌خواهی ما دلخون‌تان کرده بود. نمی‌دانم آخرین نگاه فرزند شما به سوی من چگونه خواهد بود؟ حالا که گاهی چنان خجالت‌زده از گناهانم می‌شوم که آرزو می‌کنم کاش نگاهش به من نبوده باشد، ای کاش ..... 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله این نگاه اگر عنوان آن را «آخرین نگاه» نامیده‌اید؛ ولی نگاه خوبی است به صحنه‌هایی که ریشه‌های تاریخی ما می‌باشد و راز پایداری ما در جهانی که انسان‌ها به دنبال انسانیت اصیل خود می‌باشند. انسانیتی که ما را به نهایی‌ترین انسان در آخرین دوران مرتبط می‌کند تا آن باشیم که باید باشیم. مانند احساسی که در فتح خرمشهر برایمان پیش آمد، و از آن وسیع‌تر مانند احساسی که با انتقام از رژیم صهیونیستی برایمان ظهور کرد. حضورِ ظهوری وسیع‌تر و گشوده‌تر از دیروز برای درک عالی ترین حضور در فردای تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد. موفق باشید      

37210

عفافِ بزرگبازدید:

متن پرسش

با سلام: استاد موضوعی رو بین جوانان پسر(اعم از خودم) می‌بینم و خواستم با شما در ارتباط بگذارم. این موضوع عبارت است از نیاز عاطفی! پسرها وقتی به ۱۹_۲۰ سال می رسند این حس را از اعماق وجود درک می‌کنند که آقا من الان به یک همدم، همراز و به یک معدن محبت و عاطفه نیاز دارم. نیازی است خدادادی که مقدمه ازدواج هم هست. جامعه غیر اسلامی به گونه ای است که با طرح مسئله دوست دختر/دوست پسر این مشکل را تا حد زیادی حل کرده با توجه به اینکه حالا یکسری مشکلات پدید می آورد. اما این نیاز عاطفی واقعا زمین گیر کننده است. انگار با هیچ نماز و دعایی نباید برطرف شود و درستش هم این است و گرنه پیامبر و ائمه علیهم السلام نباید ازدواج می کردند؛ بالاخره ازدواج که فقط گسترش نسل نیست! عاطفه هست، عشق هست و... با توجه به وضع جامعه، تا ۲۴،۲۵ سالگی ازدواجی مقدور نیست؛ تعداد معدودی هستند که زیر این سن ازدواج می کنند. بنده اکثریت جامعه را در حداقل حالت در نظر گرفتم. یک پسر ۱۹_۲۰ ساله، ۴ الی ۵ سال در حسرت است. مخصوصا اگر مذهبی باشد که دیگر وضعش بدتر! چون پسر مذهبی رابطه چندانی با دختر ها ندارد مگر در حد سلام علیک! و مشاهده اینکه دختر پسر ها باهم اند و دل و قلوه می‌گیرند یکم قلب پسرای مذهبی مثل خود بنده رو به درد میاره. بنده که پیامبر یا امام نیستم دانشگاه می‌روم، تا جایی که بتوانم نگاهم را کنترل می‌کنم ولی نیمچه نگاهی کافی است تا افکارم ویران شود. خلاصه که موضوع سختی شده و رفقای بنده نیز همین مشکل را دارند حالا افرادی که غیر مذهبی اند کارشان جور تر است ولی برای مذهبی ها هیچ پناهی نیست سر که بر بالین می‌گذارم می‌خواستم کسی بود که فقط با او انس می‌گرفتم و فقط او را می نگریستم (به دور از فضای نکبت بار صرفا جنسی!) ولی چه می شود کرد؟! دوستی و مکالمه غیر ضروری با نامحرم از بر حرام است و خب، باشد! به نظر اسلام احترام می‌گذاریم ولی باور کنید این احترام حقیقی نیست از روی اکراه است بگذارید توضیح بدهم: نمی‌شود به چهره نامحرم نگریست، باشد بیشتر از ۵ کلمه ضروری مشکل ایجاد می‌کند، باشد هر کلمه شوخی با نامحرم معادل هزار سال جهنم، باشد اینها باعث می‌شود کلا از دید دختران، ما پسران مذهبی آدمهای منفوری باشیم با اینکه نهایت ادب و احترام را در حق آنها بجا می آوریم و هیچ بدخلقی ای نیست. حالا واقعا تکلیف چیست؟ من هر روز بعد از دانشگاه حساب می‌کنم که چند سال به جهنم هایم اضافه شده است. شاید فکر کنید شوخی می‌کنم ولی واقعا برایمان مهم است که چطور رفتار کنیم که نه سیخ بسوزد نه کباب. اگر منبعی هم برای مطالعه دارید خواهشمندم معرفی کنید. ممنون و سپاس باب وقتی که میگذارید. تشکر🌹

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که عده‌ای در به‌وجودآمدن شرایطِ پیش‌آمده که موجب سختی زندگی و سختی ازدواج جوانان شده، گنه‌کاراند حرفی نیست و مسلّماً اینان از زندگی خود بهره‌ای نمی‌برند. ولی از طرف دیگر شما نیز مطمئن باشید اگر در مسیر رعایت دستورات الهی قرار بگیرید، گشایش لازم فراهم خواهد شد. قرآن به ما مسلمانان دستور داده است «وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ ۚ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» و البته باید مردان بی‌زن و زنان بی‌شوهر و کنیزان و بندگان شایسته خود را به نکاح یکدیگر درآورید، اگر آن مردان و زنان فقیرند خدا به لطف و فضل خود آنان را بی‌نیاز و مستغنی خواهد فرمود و خدا رحمتش وسیع و نامتناهی و (به احوال بندگان) آگاه است. 
آری! اگر ما در مقابل فاجعه‌ای بزرگ قرار گرفته‌ایم و حقیقتاً جوانانِ پاکدامن ما در زحمت هستند؛ در مقابل این فاجعه، خداوند مدد می‌کند تا روح‌های بزرگی به میان آید برای عفافی بزرگ که آن، عفافِ آخرالزمانی است به همان معنایی که جضرت ربّ العالمین برای چنین جوانان پاکدامنی امید فضل واسعی را دادند و فرمودند: «يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».  موفق باشید        

37058
متن پرسش

با عرض سلام و درود خدمت استاد طاهرزاده. در جمهوری اسلامی رأی بدهیم تا جزو رأی دهندگان باشیم. آیا اگر حتی هیچ دلیل دیگری برای رأی دادن نباشد، این به خودی خود دلیل کافی برای رأی دادن ما در انتخابات پیش روی نیست؟ جزو رأی دهندگان باشیم یعنی جزو کسانی باشیم که دشمنان ایران از آنها مأیوس می‌شوند. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی جزو کسانی باشیم که غاصبان ظالم و خبیث صهیونیست و حامیانشان را ناامید کرده ایم. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی تروریست های حادثه کرمان را دلشاد نکرده ایم. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی جزو کسانی باشیم که خط مأیوس کننده فضای مجازی دشمن بر آنها اثری نداشته است. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی وجود مشکلات ما را از انقلابمان پشیمان نکرده است و همچنان به آینده امیدواریم. جزو رأی دهندگان باشیم یعنی جزو کسانی نباشیم که رأی ندادن را راه حل می‌دانند و ... اگر جزو رأی دهندگان نباشیم یعنی همه اینها برعکس. پس چرا جزو رأی دهندگان نباشیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه زیبا مناجاتی است آن‌گاه که انسان از حضرت معبودِ محبوب تقاضا می‌کند: « وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (سورة يوسف آية ۱۰۱). زیرا مسلماً آنانی که در بستر انقلاب اسلامی و در این مرحله تاریخی در زمره رأی‌دهندگان قرار می‌گیرند، به صالحین به معنای واقعی کلمه ملحق خواهند شد زیرا متوجه جهانی شده‌اند که جهان کفر و استکبار نیست، جهان گشوده توحید است در مقابل شرک. جهان گشوده امید است در مقابل ناامیدی. در این شرایط حساس در زمره رأی‌دهندگان خواهیم بود تا در فردایِ روز رأی در نزد خود احساس پوچی و نیست‌انگاری نکنیم؛ به طوری که جهان‌مان تاریک و ظلمانی گردد. موفق باشید    

36944
متن پرسش

با عرض سلام و ارادت خدمت استاد گرانقدر: استاد بنده کسی نبوده و نیستم که بخواهم به خاطر انجام تکلیف شرعی صرف در انتخاباتی شرکت کنم و در خصوص مبحث انتخابات و عرایض اخیر جنابعالی خواستم تجربه شخصی خود را به عنوان کسی که هم در انتخابات دموکراسی سبک غربی و هم در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت داشته ام با شما و کاربران در میان بگذارم؛ شاید که مصداق کوچکی باشد برای نظر به بعد وجودی یا اگزیستانسیالیستی مسئله انتخابات و تفاوت رای مردم در یک نظام مردمی متکی به امر قدسی با رای مردم در یک نظام دموکراسی سکولار برخاسته از اومانیسم. وقتی بنده در انتخابات احزاب در آلمان شرکت می‌کردم با این نگاه رای میدادم که کدام حزب یا گروه سیاسی بیشتر منافع طبقه مرا و یا منافع مهاجرین را تأمین می‌کند و یا کدام حزب شعارهای عدالت طلبانه و صلح طلبانه ی دارد و با این تفکر رأی می‌دادم که رأی دادن من بهر حال بهتر از رأی ندادن است. بعد از شهادت حاج قاسم وقتی که باطل بودن جبهه استکبار غرب و سازشکاران داخلی برایم بیش از پیش مسلم شد مصمم شدم که در انتخابات ریاست جمهوری بعدی شرکت کنم و رای به کاندیدایی بدهم که بیشترین زاویه را با غرب و غربگرایان داخلی داشته باشد. شرکت در این انتخابات باعث شد حس حضوری را تجربه کنم که در هیچ یک از انتخابات قبلی یا انتخابات احزاب آلمان نداشتم. چراکه این انتخابات در منظر من به منزله تقابل دو جبهه حق و باطل ظهور کرد و شرکت در این انتخابات نه به هدف انتخاب حزب یا شخصی در راستای تأمین منافع طبقاتی یا شخصی من که به عنوان انتخاب نزدیکترین کاندیدا به جبهه حق برای بنده جلوه کرد. گویی که شهادت حاج قاسم برای من چراغ راهی شده بود که حق را از باطل تمیز دهم و خداوند حجتی را بر ما تمام کرده بود و اکنون این ما بودیم که باید در آزمون انتخابات رأی خودمان را در راستای اراده الهی قرار دهیم. نه با این امید رأی دادم که منتخب من بتواند قول های انتخاباتی خود را محقق کند و نه با این امید رأی دادم که با سر کار آمدن منتخب من فساد و بیکاری و فاصله طبقاتی ریشه کن شود. رأی دادم چون حسی در درون به من می‌گفت باید در این تقابل جبهه استکبار و جبهه ضد استکبار حضور داشته باشم و تنها نظاره گر نباشم. بدون اینکه برایم مهم باشد این تک رأی ناچیز من در برابر میلیون ها رأی چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد. انگار فقط برایم یک چیز بیشتر اهمیت نداشت و آن اینکه در این تاریخ تقابلی بین دو جبهه حق و باطل پدیدار شده و من با همین رأی ناچیز خود می‌خواهم در جبهه حق حضوری هرچند ناچیز داشته باشم. برای شرکت در این حضور بدگویی ها و ناسزاهای افراد ضد انقلاب متجمع در اطراف سفارت ایران در آلمان را به جان خریدم و رأی خود را به آقای رئیسی به صندوق انداختم و این حس حضور شور و شعفی را در من ایجاد کرد که در آینده به دنبال همین حس خواهم رفت و در انتخابات شرکت خواهم کرد حتی اگر رأی ممتنع به صندوق بیاندازم. حال سؤال این است که آیا در این تاریخ شهدای مظلوم و کودکان معصوم غزه و شهدای حادثه تروریستی کرمان برای ما چراغ راهی نشده اند که بوسیله آن جبهه ظلم و استکبار را از جبهه ظلم ستیز و استکبار ستیز تشخیص دهیم و به مدد این تشخیص شرکت در انتخابات آینده را به منزله انتخابی بر ضد خواسته استکبار جهانی و در راستای خواست و اراده الهی به عرصه ظهور بیاوریم؟ با تشکر و عذرخواهی از طولانی شدن مطلب

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که فرموده‌اید این شمایید که می‌یابید جایگاه دموکراسی در جهان غربی با انتخاباتی که در انقلاب اسلامی و نظام جمهوریت آن شکل می‌گیرد، چه تفاوت‌های ماهوی دارد. همان‌طور که عرض شده: انقلاب اسلامی، حضوری است تا انسان‌هایِ معنویت‌گرا به جای مشغول‌بودن در عادات دینی که نوعی سرپوش‌گذاردن است بر ظرف تهی زندگی امروزین، بتوانند با حضوری اصیل، بودن خود را عمیق و وسیع و گسترده نمایند و چنانچه با نظر به چنین حضوری در انتخابات شرکت کنند؛ در ساحتی وارد می‌شوند که هستی خود را عمیق‌تر و گسترده‌تر احساس می‌کنند.
به مسیری که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده است باید فکر کرد و این‌که انسان اگر به جای آن‌که مشغول امورات روزمرّه شود، در هستی خود نزد خود حاضر شود؛ در مسیری قرار می‌گیرد که به حکم تشکیک وجود و شدت‌یافتن وجود، دائماً در خویش از خویش فراتر می‌رود و بر اساس انتخابی که می‌کند به خود هویت می‌بخشد و نسبت به حقیقت هستی که با آن نسبت دارد، تقرب می‌جوید. این است مسیر نهایی و اصیلی که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده و این مسیر بدون مانع نیست ولی «رنجْ راحت شد چو شد مطلب بزرگ». « وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلأَعلَونَ إِن كُنتُم مُّؤمِنِينَ» (آل عمران/139) نه به خود ضعف و سستی راه دهید و نه نگران باشید زیرا اگر در مسیر ایمان حاضر شوید شما بر فراز و برتر خواهید بود. آن هم در جهانی این چنین بی‌رحم که در صحنه باریکه غزه ملاحظه می‌کنید.
احساس حضور تاريخي، کاري مي‌کند که شما نه در گذشته باشيد و نه در آينده‌اي که آرزوهاي دنيايي براي انسان‌ها مي‌سازد. انسان در اين حالت در «زمانِ باقي» مستقر مي‌شود. «زمان فاني» يعني آن‌چه همواره در حالِ گذر است و کسي که در زمان فاني زندگي مي‌کند در ناکجاآباد زندگي مي‌کند. برعکسِ زندگي در زمان باقي که گذشته و آينده ندارد، به خودي خود يک تاريخ است. اگر شما با امام حسين (علیه السلام) وارد جبهه‌ مقابله با کفر و استکبار شديد، همان امام حسيني که به ظاهر به لحاظ زمان فاني، در گذشته است، در پيش شما است. آينده‌تان هم ادامه‌ي امام حسين (علیه السلام)  است. ديگر مفهوم گذشته و مفهوم حال و مفهوم آينده در ميان نيست.
آينده‌ي اصيل معنايش اين است که حتي مي‌شود بني‌قريظه را هم که داخل مدينه با آن قلعه‌هاي محکم جا خوش کرده‌اند، شکست داد، از آن جهت که از پشت به ما ضربه زدند و خيانت نمودند. ولي چون مسلمانان اصيل‌ترين آينده را آينده‌ توحيدي ديدند به بهترين نحو خطر جنگ احزاب را از سر گذراندند و ما امروز نيز با «اکنوني اصيل» رو به سوي آينده‌ خود داريم و وقتي انسان در «اکنونِ اصيل» خود قرار بگيرد، آينده‌ او نيز اصيل خواهد بود و انقلاب اسلامي با چنين هويتي به اهدافي که پيش رو دارد دست مي‌يابد. انقلاب اسلامي نحوه‌اي از زندگي در اين دوران است که به مدد الهي بايد به عالَم نشان داده شود و از اين جهت انتخابات و حضور در آن، معنی خاصی دارد که مردم ما در بستر انقلاب اسلامی به خوبی متوجه آن هستند و دشمنان ما نیز می‌دانند مردم ما با چه انگیزه و حضوری در انتخابات شرکت می‌کنند و به همین جهت تلاش دارند آن‌ها را از آن نوع حضور منصرف کنند. و این جای اندیشیدن بسیار دارد. موفق باشید        
 

36419

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد جان.وقتتون بخیر: اگر بگوییم وجود که الله است، جامع همه صفات هست، می‌توانیم بگوییم همه موجودات که تجلی الله اند همه اسماء را دارند به ظهور و خفا ولی انسان کامل که مقام برزخیت کبری دارد، همه اسماء را می تواند به تعادل ظاهر باشد، بقیه انسانها هم این مساله شدت و ضعف دارد یا اشتباه متوجه شدم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً همین طور است. بخصوص که متوجه هستید موجودات همه در قبضه و آغوش حضرت «اللّه» هستند که جامع جمیع اسمای الهی است هرچند به جهت نوع خود، اسم یا اسمایی را ظاهر می‌کنند و انسان کامل که خلیفه اللّه است مصداق «علم آدم الاسماء کلها» می‌باشد. موفق باشید

36381

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض خدا قوت: دانشگاهم در شهری غیر مذهبی است که خب اعتقادات مذهبی یک در ده هزار نفر، تازه وجود کمرنگی پیدا می‌کند. بنده به عنوان کسی که از نوجوانی به دنبال دین و اعتقاداتم بودم برایم این شرایط بسیار پیچیده و سخت شده است. فقط کافی است که هم دانشگاهی هایم متوجه بشوند که بنده انسانی هستم که کمی به مذهب باور دارم، دیگر تمام است. این موضوع را دیده ام که می‌گویم. به شدت حساس هستند که حتی کسی انگشتر هم نداشته باشد! نمازم را در خفا می‌خوانم که بعد به شدت مورد تمسخر و کم محلی قرار نگیرم. شاید گمان می‌کنید دانشگاهم خارج از ایران است ولی نه؛ وضعِ بسیار بغرنجی برایم پیش آمده. بنده تا به حال کسی را توصیه به چیزی نکرده ام. هیچ کس را. تازه مذهبی بودن یک سمت ماجرا است، اگر متوجه بشوند که من اندکی متمایل به انقلاب و رهبری هستم دیگر اوضاع درست بشو نیست و احتمال برخورد فیزیکی هم هست. شاید گمان کنید که دارم پیاز داغش را زیاد می‌کنم ولی بنده فردی نیستم که خودم را گول بزنم. خلاصه که به رسم تقیه نمازم را در خفا می‌خوانم و خیلی سکولار رفتار می‌کنم. سؤال بنده این است که تکلیفم چیست؟ واقعا خیلی در تگنا هستم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با توجه به شرایط تاریخی که داریم و رویهمرفته مردم و جوانان ما معنای دینداریِ اصیل را می‌شناسند. از این جهت نباید شخصیت مذهبی خود را در عین وقار و محبت، پنهان کنید حتی با گفتگوهای دوستانه می‌توانید جوانان را متذکر عالَم دینی بنمایید و تا مرز دفاع از انقلاب، کمک‌شان کنید. موفق باشید 

36281

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز تر از جانم: استاد عزیز من حدود پنج سال با یه طلسم رو به رو هستم ذکر بسم الله و آیت الکرسی و ناس و فلق و آیات سخره و طارق ....همه را خوندم خوب نشدم. فقط بعضی وقتها یکم بهتر میشم دوباره بد تر میشم. من تکالیفی بر گردنم هست مثل خرج خونه و رسیدگی به پدر مادر.... از نظر دین تکلیفم چی هست؟ دیگه بریدم چکار باید بکنم؟ ممنونم که راهنمایی می‌کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آزاد از این حرف‌ها، باید با جدیّت تمام زندگی خود را مدیریت کنید و به زیبایی‌های رعایت حقوق افراد فکر کنید تا مزه زندگی را بهتر بچشید. موفق باشید

36241

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: رهبری در دیدار دانش آموزان فرمودند بسیج لندن ما که می‌دانیم راهپیمایی این روزها همه از برکات انقلاب اسلامی ایران است حتی من فکر می‌کنم نویسنده مطلب آن روزنامه هم همین منظورش بوده است البته نظر من است چرا پس عیان بیان نمی‌کنیم؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: رهبر معظم انقلاب به گفته بعضی کلیپ‌ها تیکه انداختند. زیرا نویسنده آن روزنامه منظورش آن بود که مثلاً حکومت ایران به عنوان یک دستور حکومتی دستور داده است آن مردم به خیابان‌ها بیایند و خواسته است بگوید اراده مردم در میان نبوده است. موفق باشید

36136
متن پرسش

سلام به استاد بزرگوارم: از آنجا که استاد را یک بصیر نسبت به زمانه خود می‌دانم و تحلیل های تاریخی استاد را بسیار ارزشمند می‌دانم، خواستم نظر استاد را از برداشت تاریخی این حقیر جویا شوم. اگر در تاریخ این چندین ساله تا به امروز سیری کنیم این طور به نظر می آید که انگار زمانه دارد پیوسته به سویی می‌رود که بشر را هر چه بیشتر از مقام نظاره گر بودن نسبت به وقایع و رخدادهای مهم در جهان، به موضع گیری و صف بندی های کاملاً متمایز سوق می‌دهد. و جنایت وحشیانه و هولناک بمباران بیمارستان غزه باز نقطه عطفی شد که دوباره این صف بندی بین شر مطلق و جبهه حق بیشتر از همدیگر متمایز شود و هر چه پیش می‌رویم نظاره گران در صحنه وقایع جهانی بدون آنکه خود بخواهند محکوم به موضع گیری شفاف و صف بندی بین این دو جبهه می‌شوند به طوری که از تعداد نظاره گران در صحنه روزگار دارد هر روز کاسته می‌شود. از طرفی نوع وقایع و رخدادها به سمتی می‌رود که آن فضای مه آلود گذشته که باطل در ظاهر حق جلوه می‌کرد دارد از بین می‌رود. گویی خداوند دارد حجت را بر بشریت تمام می‌کند تا نوع بشر حق و باطل را آشکارا و بدون پرده بنگرد و با اختیار خود یکی را انتخاب کند. آیا شما فکر می‌کنید این سیر تاریخی ادامه پیدا می‌کند یا اینکه این پدیده تاریخی ادواری است و دوباره ممکن است تاریخ ما به همان دوره ای مه آلود برگردد و باطل لباس حق بر تن کند و تشخیص حق از باطل برای انسانهای نظاره گر دوباره دشوار گردد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه چیز حکایت از آن دارد که در فضای آخرالزمان ما با ظلمات نهایی و نور نهایی روبرو هستیم. و ساده نیست اگر آن مرد بصیر یعنی آیت الله امام موسی صدر فرمودند: «اسرائیل شرّ مطلق است. اسرائیل ضد اسلام، ضد مسیحیت، ضد ایمان، ضد قومیت عربی، ضد انسانیت و ضد میهن است. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. ما اسرائیل را شرّ مطلق می دانیم. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد.» در این‌جا است که به خوبی روشن می‌شود باید چهره اسرائیل و همه جریان‌هایی که به نحوی به آن منتسب هستند، به ظهور آید تا معنای تقوای نهایی که مقابله جدّی با اسرائیل است، پیش آید و این تاریخی است که بحمدلله شروع شده تا هر کس جای و جایگاه خود را مشخص کند. در این مورد عرایضی تحت عنوان «طوفان الاقصی و نظر به آینده‌ای دیگر» شده است. به امید آن‌که در مجموع، ما را متوجه این امر مهم بنماید که در این «فتح تاریخی» هزینه‌هایی باید داد بسی بزرگ، تا به نتیجه نهایی و بزرگ نایل شویم. موفق باشید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

باید از خود پرسید: این جنگ که با طوفان الاقصی شروع شده، قرار است به کجا ختم شود؟
نظر به نفی موجودیت کلّی اسرائیل
۱. اگر شما می‌نگرید که صهیونیسم با شدیّت تمام برای قتل عام مردم غزه به میدان آمده است، آیا این حکایت از آن ندارد که طوفان الاقصی تمام موجودیت صهیونیسم را تهدید می‌کند؟ به همان معنایی که رهبر بصیر انقلاب اسلامی در ملاقات با جناب شیخ زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه فرمودند: «شهادت زنان و کودکان و مردان، دل انسان را مجروح می‌کند اما بخش دیگری از این قضایا نشان دهنده  قدرت باور نکردنی اسلام در فلسطین است و با لطف و عنایت خداوند متعال این حرکتی که در فلسطین آغاز شده است، به پیش خواهد رفت و منجر به پیروزی کامل فلسطینی‌ها خواهد شد.»
 از این جهت باید به آینده دیگری فکر کرد که حتی آمریکا و اروپا مجبورند در معنای خود و در روش خود و در نگاه خود به دیگر ملل تجدید نظر کنند. این است هنر زمان شناسی که در امروزمان فردا را نظاره کنیم.
چرا اسرائیل آینده ندارد؟
 ۲. ملاحظه کنید که یک گروه و نه یک ارتش، وارد سرزمینی می‌شود که رهبرانش خود را، هم جزو چهار ارتش بزرگ دنیا بدانند و هم جزو بهترین‌ها در حوزه اطلاعاتی و امنیتی. از آن سو، بزرگ‌ترین قدرت‌های نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی جهان نیز که به شکل نامحدودی حامی آن هستند موجودیت آن را موجودیت خود بدانند و از هیچ کمکی، تأکید می‌شود از هیچ کمکی به آنها دریغ نکنند. این گروه در همان ساعات نخست آغاز عملیاتِ ترکیبی خود ۴۰ کیلومتر به عمق این سرزمین نفوذ کند، همان روز اول هزاران تلفات و اسیر و زخمی بگیرد. کار را به جنگ نامنظم شهری بکشاند و درجه‌داران و ژنرال‌های نام‌آوری را به هلاکت برساند یا از رختخواب‌های اتاق خواب‌شان بیرون بکشد، با توجه به این امر، آینده این کشور جعلی یعنی اسرائیل چگونه خواهد بود؟
چرا مجبور شدند تلفات خود را اعلام کنند؟
۳. یک جست‌وجوی ساده اینترنتی در منابع رسمی، قدرت و نفوذ و تاثیرگذاری صهیونیست‌ها در حوزه رسانه را دستگیرتان می‌کند. تصویربرداری از جزئیات عملیات‌ها، هلاکت صهیونیست‌ها، به اسیری گرفتن آنها و انتشار همزمان و بعضاً «برخط» فیلم‌ها و تصویر‌ها  دیگر چاره‌ای برای صهیونیست‌ها باقی نگذاشت و آن‌ها را - برخلاف میل‌شان- به تغییر تاکتیک قدیمی‌شان یعنی از «سانسور تلفات» به «مظلوم‌نمایی» واداشت.
با اسلحه و حیله نمی‌توان کشورداری کرد
۴. می‌بینیم، صهیونیست‌ها از «حمله زمینی» و «اعزام ناوها و جنگنده‌های استراتژیک آمریکا» رسیده‌اند به «قتل زنان و کودکان» و ریختن چند ده هزار تن بمب ممنوعه و غیرممنوعه و فسفر سفید بر سر باریکه‌ای که ۹۰ درصد جمعیت دو میلیونی آن، غیرنظامی‌اند!
آیا با این نوع اعمال یعنی با قدرت پول و حیله و سلاح و کشتار، می‌شود برای همیشه ملت‌‌سازی و کشور‌سازی کرد.
تله بزرگ غزّه برای صهیونیست‌ها
۵. طوفان‌الاقصی یک نقطه عطف تاریخی و فصل نوینی در مقاومت فلسطین، بلکه مقاومت جهان اسلام و حتی دنیا است، زیرا مختصات و مؤلفه‌هایی دارد که آن را از دیگر عملیاتِ مشابه در قبل متمایز می‌کند، مختصاتی که جبهه مقاومت از مرز دفاع به میدان حمله وارد شده است.
این یعنی تزلزل در ادامه اسرائیل
۶. آلون بن دیوید، تحلیلگر امور نظامی نیز در مطلبی که در روزنامه عبری معاریو منتشر شد، ضمن تأکید بر قدرت مقاومت فلسطین و غزه گفت: «حماس، حزب‌الله و ایران می‌بینند که چگونه دولت [نتانیاهو] در حال برچیدن پایه‌های قدرت اسرائیل است.» و این یعنی تزلزل در ادامه اسرائیل.
اتحاد بین نیروهای غزّه با کرانه باختری
۷. تاکنون رژیم صهیونیستی تلاش زیادی کرده تا نبردهای غزه را از کرانه باختری جدا کند، اما جهاد اسلامی و سایر گروه‌های فلسطینی با هوشیاری و حفظ اتحاد خود در صدد بازکردن جبهه‌های مقاومت فلسطین در شهرهای کرانه باختری بودند که اولین نشانه‌های آن با عملیات مختلف در شهر جنین پدیدار شد و عملیات پس از آن نشان داد که گروه‌های مقاومت درکرانه باختری مصمم به ادامه همان مسیری هستند که غزه آغازگر آن بوده است.
شهادت‌ها، تصمیم را عمیق‌تر می‌کند
۸.  در جریان جنگ ۱۱ روزه سال ۱۳۹۳ش/ ۲۰۱۴م، رژیم صهیونیستی به جرم دفاع فلسطینی‌ها از خودشان در برابر تجاوزات اسرائیل، به‌مدت دو هفته منطقه غزه را زیر بمباران گرفت، بیش از ۹۰۰۰ منزل ساکنان غزه به همراه ۱۳۰ مدرسه، ۲۴ ساختمان پزشکی و سه مجموعه نگهداری اطفال و معلولان وابسته به سازمان ملل را ویران کرد و بیش از ۲۰۰۰ نفر از مردم غزه را به شهادت رساند و چندین برابر آن را مجروح نمود و پس از آن هم محاصره این منطقه که از سال ۱۳۸۸/ ۲۰۰۹ شروع کرده بود را تشدید نمود.
بی‌حاصلی تحریم و محاصره در مسیر مقاومت توحیدی
۹. طوفان الاقصی ثابت کرد تحریم، محاصره و سرکوبِ مداوم غزه، سبب ضعف جبهه مقاومت نمی‌شود، بلکه به روحیه و عزم مقابله آنان با تجاوز افزوده می‌گردد. بنابراین عملیات طوفان‌الاقصی یک اقدام اساسی اولیه در موازنه نظامی و امنیتی میان دو طرف است و البته این گام لازم و نه کافی برای آزادی نهایی است.
گذار از نظم جهانی کهنه
۱۰. طوفان الاقصی، یک جنگ معمولی نیست. بلکه بخشی از تحولات مربوط به گذار از نظم جهانی کهنه به نظم عادلانه تر و متکثر تر است. طرف بازنده این تحولات که منطقه ای وسیع از تایوان در شرق آسیا تا اوکراین در شرق اروپا، و فلسطین و سوریه و لبنان در غرب آسیا را شامل می شود، جز آمریکا و اسرائیل و انگلیس نیست.
تغییر معادلات قدرت
۱۱. به نظر می‌آید در رابطه با آنچه این روزها در  جبهه مقاومت از طریق فلسطین پیش آمده خبر از آن می‌دهد که جهان دیگری در این تاریخ مقابل ما در حال ظهور است، جهانی که دیگر نه تنها جهان اسرائیل، بلکه جهان جریان استکباری، دیگر امکان ادامه خود را ندارد و عملاً معادلات قدرت در حال تغییر است.
حضور در تاریخی که در حال حضور است
۱۲. باید از خود پرسید با توجه به آنچه جبهه مقاومت در این روزها در مقابل اسرائیل پیش آورده، ما در کجا ایستاده‌ایم؟ و خصوصیات و سابقه این حضور را تا کجا می‌دانیم؟ همچنان‌که ما باید نسبت به جبهه مقابل بیندیشیم که سابقه آن جبهه کجاست و تا کجا می‌تواند خود را ادامه دهد. در این حالت می‌توانیم متوجه شویم تاریخی در راستای ادامه انقلاب اسلامی در جهان اسلام در حال ظهور است و ما باید جایگاه خود را نسبت به این تاریخ معلوم کنیم.
اصیل‌ترین اندیشه
۱۳. آیا متوجه هستیم، سنت‌های جاری در عالم که پایدارترین بنیادها و در عین حال، در دوردست‌ها جای دارند؛ چه اندازه می‌تواند مبنای تفکر و تحلیل ما در تقابلی که در رخداد طوفان الاقصی پیش آمده است، باشد؟ این نوع توجه، اصیل‌ترین اندیشه را به میان می‌آورد.
برکات درک سنت‌های الهی
۱۴. آیا در صحنه‌های تجاوزی بس سنگین که رژیم صهیونیستی در مقابل مردم فلسطین پیش آورده، به حقِّ حیات برای مردم فلسطین در سنت الهی اندیشیده‌ایم؟ یا گمان می‌کنیم اسرائیل به جهت قدرتی که دارد، پیروزی را نیز صاحب می‌شود؟ کافی است متوجه حضور فعّال سنت‌های الهی باشیم تا معنای آینده مردم مبارز فلسطین را فهم کنیم. این است بصیرتی که با درک سنت‌های جاری الهی برای انسان پیش می‌آید.
مقابله با ایران، عین حضور در جبهه اسرائیل
۱۵. در رخداد طوفان الاقصی آنچه ما را به اندیشه دعوت می‌کند، چیزی نیست جز آن‌که جایگاه جریان‌ها روشن و روشن‌تر می‌شود تا معلوم شود اپوزیسیونِ مقابل ایران در واقع فرزندان اسرائیل بوده‌اند و این هشدارباشی است جدّی تا به کلیّتِ جریان‌ها بیندیشیم و نه به ضعف‌ها و قوت‌های جزئی. زیرا به خوبی روشن شد مقابله با نظام اسلامی ایران، عین حضور در جبهه اسرائیل است.
آینده فوق تصور
۱۶. آیا نظر به موشک‌های امروزِ مبارزان فلسطین فریاد مظلومیتی نیست که سنت خدا در دل آن مظلومیت، سنگ‌های دیروزین را به موشک‌های امروزین تبدیل کرد؟ تا معلوم شود در مسیر توحید «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا» (فتح/۲۹)، در آن صورت همانانی که راهی را در مسیر سنت‌های الهی شروع  کردند در همان مسیر با امری بس بزرگ روبرو شدند که خود شان نیز تصور آن را نمی‌کردند و این وعده الهی است برای هر آنکس که ایمان به خدا و سنت‌های الهی دارد و مطابق امر الهی عمل می‌کند. این یعنی حضور در آینده ای فوق تصور.
جایگاهی برای تفکر
۱۷. در تقابلی که با رخداد طوفان الاقصی پیش آمده است، اگر کسی همچنان جبهه حق را در این زمانه نشناخته است، بداند که جای دیگری برای اندیشه و تفکر تاریخی وجود ندارد تا خود را در آن‌جا معنا کند، هرچند علامه دهر باشد.

جایی برای فهم فریب سایبری
۱۸. فهمِ حیله‌های جنگ سایبری تنها با تشخیص و تعیین ملاک حقّانیت فلسطین و باطل‌بودنِ اسرائیل ممکن است. این‌جا است که می‌توان با تعیین مرزها به شفاف‌ترین شکل، فریب حیله‌های سایبری را به خوبی درک نمود.
عبرتی بزرگ
۱۹. چهره وحشی تمدن غربی در آینه اسرائیل و امید برای وارونه نشان‌دادنِ حقیقت به کمک رسانه، امری است که ما در امروزِ خود می‌توانیم به عبرت بزرگی نایل شویم به همان معنایی که خداوند در قرآن در مورد یهودیان فرمود: «هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»(حشر/۲)
غفلت بزرگ
۲۰. طوفان الاقصی، حکایت فروپاشی هژمونی و حضور همه‌جانبه اسرائیل شد تا معلوم شود اسرائیل چگونه ضربه‌پذیر است به همان معنای پیروزی «خون بر شمشیر». و غفلت از کلیّت این دو صحنه، غفلت از حضور در تاریخی است که در مقابل ما گشوده شده است و در این زمانه این غفلت بزرگی است.
معنای پیروزی «خون» بر «شمشیر»
۲۱. آیا جز این است که به گفته حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مقابله ملت فلسطین با اسرائیل، ظهورِ انرژیِ نهفته همه مسلمانان است که از طریق مجاهدان فلسطینی به میان آمده و به گفته حضرت امام: «شکی نیست که این آوای الله است، این همان فریاد ملت ماست، فلسطین راهِ گم‌کرده خود را از راه برائتِ ما یافت و لذا خون بر شمشیر پیروز شد.» امری که عامل حضور در تاریخ دیگری می‌شود. آیا حکایت طوفان الاقصی همان حکایت پیروزی «خون» بر «شمشیر» نیست که شهادت، مرحله‌ای از مبارزه و پیروزی است؟
سرفصلی برای تجدید نظر
۲۲. طوفان الاقصی، سرفصلی خواهد شد برای آن‌که جهان متوجه باشد باید نسبت به امکانات خود تجدید نظر کند، به همان معنایی که مبارزان غزّه توانستند از دیوارهای بتونی عبور کنند و در زیر زمین کارگاه موشک‌سازی بنا نمایند.
برکات امید به رحمت الهی
۲۳. اگر اسرائیل به گمان خود سازمان آزادی‌بخشِ فلسطین را به جایی رساند که آن سازمان در پیمان «اسلو» اسرائیل را به رسمیت شناخت، حال با نظر به انقلاب اسلامی ما در غزه با حرکتی روبه‌رو هستیم که با امید به رحمت الهی بنا دارد معنای جدیدی از توسعه و انسانیت انسان به میان آورد و این با نابودی اسرائیل پیش می‌آید، به معنای نابودی جریانی که در غرب هیچ محدودیتی برای اسرائیل قائل نبود.
معنای «به خود واگذاشتگی»
۲۴. آیا تا کنون از خود پرسیده‌ایم راز معجزه غیر قابل پیش‌بینیِ مقاومت در چیست؟ در این مورد خوب است به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فکر کنیم، راهی که گشودگیِ آن در دل حضور در آن پیش می‌آید، در مقابل جبهه‌ای که تنها با محاسبات مادی آینده خود را پیش‌بینی و خود را معنا کرده است و روشن شد که این یعنی «به خود واگذاشتگی» که عین بی‌ثمری است. والسلام.

 

36025

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: ۱. در ارتباط با ده نکته در معرفت نفس؛ ارتباط بیماری با نفس چگونه است؟ چرا انسان بیمار می شود؟ ۲. با توجه به اینکه هیچ انسانی نقصی ندارد ذاتاً، پس چگونه تفاوت ها ظهور میابد؟ تفاوت ها در چیست؟ و ظرفیت وجودی یعنی چه؟ ۳. پسری هستم که در فضای زنانه بزرگ شده ام و مأنوس بوده ام، حال چگونه روحیه مردانه را در خود تقویت کنم و به جدیت و عزم مردانه برسم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. وقتی رابطه نفس با بدن مختل شود، نفس، بدن را آن طور که لازم است تدبیر نمی‌کند و این ریشه بیماری‌هایی است که در این رابطه پیش می‌آید جدای این‌که امر خارجی موجب بیماری بدن شود. ۲. تفاوتها به جهت زمینه‌های متفاوتی است که امکان ذاتی موجودات پیش می‌آورند و امکانِ ذاتی هر موجودی از آنِ خودش است به همان معنایی که خداوند، مردبودنِ مرد را به مرد نداد، بلکه امکان ذاتیِ او مردبودن بود و خدا آن را بر اساس امکان ذاتی‌اش «وجود» داد. ۳. خوب است انسان‌های بزرگ مانند حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب و حاج قاسم را مدّ نظر داشته باشید و شخصیت آن‌ها را مطالعه کنید. موفق باشید 

36011

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و خدا قوتک ببخشید، جایگاه هادی و مرشد راهبر، برای افرادی در زمان حاضر، سالک طریق معرفت می‌شوند چه کسانی باید باشد؟ دسترسی به پیر و مرشد به آن شکل و طریقی که در زندگی عارفان آمده برای ما مهیا نبوده، و یا ما شناخت نداریم. در این مورد تکلیف چیست؟ راهنمای ما فقط قرآن و روایات و فهم و ادراک عمل در حد توان شخصی از مسائل بوده.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید سخن مشهور آیت الله بهجت در این زمانه بسیار مهم است که می‌فرمایند: علم تو استاد توست. در این رابطه خوب است به جزوه «شرح مختصر دستورالعمل آیه الله بهجت (رحمةالله علیه)» که روی سایت هست، رجوع فرماییدhttps://lobolmizan.ir/leaflet/231?mark=%D8%A8%D9%87%D8%AC%D8%AA موفق باشید

35970

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: با مطالعه فص شیثی این مطلب را به کاغذ آوردم لطف کنید ببینید درست است: کل ماجرای خلقت: خداوند وجود و حقیقت محض مطلق بود، وجود و حقیقتی که از شدت اطلاق هیچ‌گونه تشخص و تعین و قیدی نداشت، مخفی ترین مخفی ها بود (غیب الغیوب)؛ با اینکه در ذات حقه خود (حقیقت احدی) به جامعیت خود را می‌یافت (جلاء) اما وقتی به جامعیت و وجود مطلق خویش نظر کرد دید وجود مطلقی است که جامع کمالات است و مجموع کمالات وجودی اش در علم او (که عین ذات اوست) خودنمایی کردند و به اصطلاح خواستند خودی را نشان دهند، نور انسان کامل خودنمایی (تجلی) کرد (استجلاء) که مجموع همه کمالات اسماء را داشت به اجمال؛ وقتی همه اسماء خود را در مجموعه اسم الله دیدند خواستند به تفکیک عین ثابته و به تفصیل هم دیده شوند، خداوند به آنها رحم کرد و تک تک به اعیان(حقیقت امکانیه) آنها طلب آنها که وجود بود (خودش) را داد و اینچنین خلقت ظهور کرد و پدید آمد. ممنونم از زحمات بی دریغ شما که یقینا بالاترین جهاد تبیین است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این‌که متذکر نکات خوبی شده‌اید ولی اجازه دهید مباحث مربوط به «فصوص الحکم» را که مباحثی است بیشتر اشراقی و ظرائف خاص خود را دارد؛ در میدان سؤال و جواب نیاوریم. زیرا همان‌طور که می‌دانید این مباحث، خودشان خودشان را برای انسان روشن می‌کند و در همین رابطه به ما فرموده‌اند: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید کرد». یعنی به گفته جناب مولوی: «گر نپرسی زودتر کشفت شود». موفق باشید

35790

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: کتابی که در مورد سحر و جادو نوشتین مطالعه کردم. نظر شما در مورد یادگیری علوم غریبه برای انجام کار مومنین چیه و حکم شرعی تسخیر ملک چی هست؟ یا اینکه فقط باید از طریق سفارشات اهل بیت مشکلمون رو حل کنیم؟ ممنونم. یه پیشنهاد هم داشتم اگر شماره ای در سایت قرار بدین از طریق شبکه های اجتمایی خیلی راحت تر میتونیم با شما ارتباط برقرار کنیم. خیلی دوست دارم کتابی در مورد نماز هم بنویسین مانند اداب الصلاه با زبان ساده تر. ممنونم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده، مسئله ما در این زمانه علوم غریبه نیست و رجوع به آن علوم رویهمرفته ضررش از نفعش بیشتر است. به تعبیر آیت الله انصاری همدانی، ما با توحید همه این راه‌ها را طی می‌کنیم با نتایجی بسی بهتر. و به همین جهت ملاحظه می‌فرمایید حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به دنبال این راه ها نرفتند و توانستند ملتی را از ظلمات نجات دهند. ۲. کتاب «آداب الصلواۀ» حضرت امام خمینی در همین راستا شرح داده شد. https://lobolmizan.ir/sound/674?mark=%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8 . موفق باشید

35296

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: بنده در کلمات شما در مورد سنت نبوی چیز عجیبی که مشاهده می کنم این است به راحتی احکام را حمل بر تاریخی بودن و... می‌کنید همان کاری که اگر بقیه بکنند تکلیفشان روشن است. مثلا اینکه چند همسری با فرهنگ ما سازگار نیست و... و شخصی از آن یک تحلیل عرفانی کرده که زن عشق به وصال شوهر در آن دنیا دارد و...! که در کانال شما دیدم آیا حضرت علی علیه السلام مشتاق فاطمه نبودند؟! این چه کلامی است؟ حرف شما جاده صاف کن توهین به قرآن نیست که این را خیانت ندانسته؟ آقای قاسمیان از ترویج آن پرهیز کردند اما تلاشی کردند که این حکم خداوند خیانت تلقی نشود اما شما انگار کلا انصراف داده اید و دوست داشتید این آیه نباشد دوم اینکه استاد بالاخره ملاک این تاریخی بودن و فرهنگ ما و آنها چیست؟ به تازگی متنی دیدم که تحلیلی در چند صفحه کرده بود که نماز صبح باید به تاخیر بیافتد و آن زمان خواب ها اول شب بوده و الان دیر وقت شده حتی در خانواده های عادی و... و نماز قضا شده و حیف می شود و.... بر اساس تحلیل شما بهتر نیست این را هم بر فرهنگ خودمان که هیچ فرهنگ جهانی امروز تغییر دهیم البته ایم مسئله در رابطه به این کار شما خیلی وقت بود در نظرم بود تا الان که این سوال را دیدم و جواب شما متعجبم کرد اینکه تمام اهل بیت چند همسر داشتند و کنیز و... آیا نشان از چیزی نیست؟! البته که جامعه ما نیازی به ترویج چند همسری ندارد به علت هم تعداد بودن مجرد های زن و مرد و... اینکه در سوال گرفتن یک زن دوم حای از روی میل جنسی که ابتدای ازدواج است و آن‌را به گوسفندان نسبت دادن درست است؟ با این منطق به فقرا هم کمک نشود تا راه خدا را بهتر بروند اگر کسی قصد خیر دارد هرچه دختر خوب و یا پسر خوب دید اول به دیگران معرفی کند؟ والا با حیوانات که حمله و غذای خوب و مادیان را از آن خود می کنند تفاوتی ندارد! و یا در حکم دادن قسمتی از زکات برای بدست آوردن قلوب دیگر افراد خارج از اسلام اگر اسلام منطق و جانی دارد مردم را جذب کند و الا این منطق حیوانات است که علوفه بریزیم تا مردم جمع شوند اگر قصد خیر دارید با علوفه ریختن خلق را جمع نکنید و.... واقعا اینها منطق است؟! این چطور بیانی است؟ با این روش و منش دین را تفسیر و تحلیل می شود کرد؟! شما هم تقریبا مهر تایید زدید! شما به طور عجیبی در مسئله زن همه چیز اسلام را تأویل به عربیت می کنید! از این مسئله تا ارث و میراث تا جایگاه آنها تا همین اخیر در یکی از سوالات خرج و مخارج و... واقعا کسی در یک مسئله دیگر همین کار را با دین بکند جواب شما چیست؟ واقعا با این روش شما نسبت شما با ازدواج فقط در دو قسم مذکور است که ذکر شده؟ و یا در مورد حجاب و ... با منطق شما به نظر می آید می شود آنها را حمل بر عربیت کرد فرهنگ ایرانی هیچ وقت اینطور پوشیده به طور اسلامی نبوده کم و زیاد بوده آنجا هم نظرتان همین است؟ واقعا در این مسئله بسیار عجیب است و منطق فهم سنت نبوی و قرآن شما در این مسئله زمین تا آسمان در جا های دیگر تفاوت دارد و بی پروا همه را تاریخی می‌کنید. خواستم علت را جویا شوم البته ما قسمت مهمی از دین فهمی خودمان که چیزی هم نیست از شما داریم اما شخصی که فهم فلسفی قدرتمند در قرآن را ظریفانه تنگناهایش را متذکر می شود و ...چگونه در این مسئله به راحتی آیات را کنار می زند واقفا از آیات ارث و قوامیت و... با نگاه خودتان فهمی در رابطه با زن بدست نمی آورید؟! اگر مصلحت زمانه است بگویید گرچه مصلحت ممکن است دویست سال به طول بیانجامد اما فرع را جای اصل قرار ندهید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عنایت داشته باشید این، روش علمای ما است که مکان و زمان را در حکم، مدّ نظر دارند و حضرت امام مکرراً بر آن تأکید می‌کردند. ۲. ابداً چنین چیزی در کلمات بنده نیست که حضرت علی «علیه‌السلام» مشتاق حضرت زهرا «سلام‌الله‌علیه» نباشند. مگر چنین چیزی ممکن است که روح‌های بزرگ، طالب و مشتاق همدیگر نباشند؟!! ۳. این‌که مقام معظم رهبری فرمودند چند همسری با فرهنگ ما نمی‌خواند؛ امری است که به تجربه با آن روبه‌رو شده‌ایم و عملاً کانون خانواده‌ها از هم پاشیده است. موفق باشید

نمایش چاپی